مادرم اما با افتخار گفت: «بله که داره! یه پراید هاچبک داره که اگه خدا بخواد به زودی تبدیلش میکنه به یه جنسیس کوفته... خونه هم که اتاقش هست؛ ما هم اجاره نمیگیریم ازشون که زندگیشون پا بگیره.»
به نظرم اسهال و استفراغ زیادی برای دیدار اولمان بیکلاسی بود برای همین گفتم: «خیارِ خونش رفته بالا»
درحالی که متفکرانه نگاهم میکرد گفت: «سابقهی خیار خون توی خانواده داشتین؟»