حکایت آن گند که میم.خ به بیخدیواری مردم زد
دم خونهی بزرگان
۱۱:۴۷ ق٫ظ ۲۷-۰۶-۱۳۹۶
راه راه: قدیمها حسن و محمود با هم، هماستانی و همبازی بودند و از همان روزها معلوم بود اینها بزرگ بشوند، خیلی به هم ارادت خواهند ورزید.
ظهر یک روز تابستانی که باز هم مثل بقیهی ظهرها، حسن و محمود مشغول «بیخ دیواری» زیر ظل آفتاب بودند، یکهو ناغافل محمود درآمد که: «حسن! چرا دیگر حتی روزنامههای غیر همسو هم من را تیتر نمیکنند؟ باز اون رویم بالا بیاید یک ضربالمثلی چیزی رونمایی میکنم که از شدت فاجعه، اینجا روی تیتر کردنم را هم نداشته باشند. صاف بروم روی جلد تایم!»
حسن روی بدو کرده، افزود: «برو عمو! من جوری رکورد سخنان منشوری را جا به جا نکردهام که به این سادگی بتوانی جلب توجه کنی. دیگه اون لولو رو بریز اونجا که فلان…»
همینجور که داشت قپیهای طرفین در باب «جلب توجه» گرم میشد، به ناگاه با کاروانی از خواننده و بازیگر و مطرب و مزقونچی، «ممد» از سمت شمالی محلهی ایشان آفتابی شد. حسینِ حسناینا که داشت گلپرّههای دوچرخهی حسن را انگولک میکرد، با صدای بلند گفت: «عه ممد! تو که باسه یه استان دیگه بودی، الان وسط استان داداشماینا و این محموده چیکار میکنی؟!» ممد کم نیاورده، افزود: «رفته بودم سمت علی آباد کتول، در اهمیت پلورالیسم و گفتگوی تمدنها و جامعهی مدنی سخن برانم.» حسین پرسید: «حالا راندی؟»
ممد گفت: «پس چی که راندم. حالا هم انداختهام از استان شما بروم تهران تا «به نمایندگی از آزادگان» نظام را دعوت به رفع حصر کنم.»
محمود پرسد: «آزادگان؟ اتوبان یا پارک آبی؟»
ممد گفت: «نه، همین آزادگان واقعی خودمان در نواحی بالاهای تهران.»
حسن افزود: «نکن ممد. ننویس. هی ضایعبازی درنیاور. یهو نظام بهت گیر میدهد. بقیه هم میخندند!» ممد گفت: «کردم! به شما هم از الکی گفتم که میروم تهران. برداشتم یک نامه به نمایندگی از آزادگان برای نظام نوشتم تا به حرمت من که در واقع نمایندهی آزادگانم، حصر را تمامش کنند. هیشکی هم نخندید.»
هنوز ظهر بود. حسن و محمود قشنگ معلوم بود کم آوردهاند. تیلهها را جمع کردند رفتند. حسینِ حسناینا هم داشت به رفیقش که وزیر ناچیزی بیش نبود زنگ میزد که یک وثیقه پنجاه میلیاردی برای آینده جور کند، یک وقت دیدی لازم شد.
ممد از اینکه بعد سی سال سمپاشی در فرهنگ و هنر مملکت، حالا برای خودش یکپا «نماینده آزادگان» شده، قند توی دلش آب شد. یک خشونت نرمی علیه بی در و پیکری اوضاع بر زبان آورد و سر خر را سمت استان خودشان کج کرد…
ثبت ديدگاه