شعر طنز
دو کاج
۴:۱۱ ب٫ظ ۲۸-۰۹-۱۳۹۵
راه راه:
داخل فردو در پسابرجام
اتفاقی، دو کاج روییدند
سالیان دراز، مردم ما
ثمر این دو را نمی دیدند
داشت هرکس، ازیندو بیچاره
انتظارات نابِجا و عجیب
این یکی طالب #گلابی بود
دیگری خواست تا بچیند سیب
روزی از روزهای پاییزی
بسکه #تحریم ها فشار آوُرد
یکی از کاجها به خود لرزید
خم شد و روی دیگری قِل خورد
گفت همسایه جان، ببخش مرا
خوب در کار من تأمّل کن
حال، نزدیک #انتخابات است
چند ماهی مرا تحمل کن
کاج همسایه گفت: ای بابا
اینکه دیگر به عهده من نیست!
ریشه های تو بسکه بیرون است
احتیاجی دگر به کندن نیست!!
بینوا را سپس تکانی داد
یاورِ بی سواد و بزدل او
شد #امیدش بدل به نومیدی
پاره شد بندهای خوشگل او
مرکز ماستمالی و آمار
دید توجیه کار، ممکن نیست
مانده بودند جملگی حیران
تا بگویند عیب کار از کیست؟
همه دیدند بهترین #تدبیر
باز کوبیدنِ همان طبل است
ولذا گفته شد که این تحریم
از همان کاجِ #دولت_قبل است
ثبت ديدگاه