داستان جزیره گنج(ورژن وطنی)- قسمت ششم
قصه های جزیره| همش پنج تا؟
۵:۱۵ ب٫ظ ۲۲-۰۴-۱۴۰۰
در غار سرد و سفتم خوابیده بودم که با صدای شلیک از خواب بیدار شدم. لامصب دست بردار هم نبود. حتما داشتند خرسی چیزی شکار میکردند که تن لشش روی زمین نمیافتاد که قائله بخوابد.
فردا که هنوز خمیازه سر صبحم توی نای بود صدای همسایه اینوری و آنوری و آژیر پلیس کل ساحل را برداشت. رفتم لا و لوی جمعیت تا سردربیاورم. نزدیکترین فرد به صحنه را خفت کردم.
-آقا چی شده؟
-زده زنش رو کشته. من فکر میکردم اینا هنوز ماه عسلن! خبر نداد برگشته. گند که میزنن تازه میان سراغ من!
– پس میشناسیدشون
-آره آشناست. حالا برم ببینم میتونم درستش کنم.
-چی رو درست کنید؟ طرف ۶-۷ تا گلوله خالی کرده تو زنش. خودم شنیدم. نامرد ول نمیکرد.
-اولا اینکه پنجتا، دوما زنیکه جاخالی داده، سرجمع دوتا خورده بهش! دیگه دو تا گلوله این همه بریز بپاش داره؟
-بالاخره مرده دیگه. قتله.
-نه این اصلا قتل فاحش حساب نمیشه! تازه این نجفی بدبخت قلب دردم داره، زنشم تو هلیم شکر میریخته، جاخالیام که داده. خب آدم عصبی میشه دیگه ممکنه چند تا گلولهام اتفاقی شلیک کنه. همین که نرفته از شوهر بودن استعفا بده یه پیشرفت بزرگه براش!
-ببین چه نوشابهایام براش باز میکنن. زده آدم کشتهها.
-بابا زن خودشه، زن تو رو که نکشته جوش آوردی. برم…برم اوضاع رو روبراه کنم بیام.
جدی جدی هم اوضاع را روبراه کرد و دستآخر هم خانواده مقتول یکی دو تا ماچ برای نجفی فرستادند. باقی مانده اعضای خانواده هم به غار برگشتند و به خوبی و خوشی به زندگی خود ادامه دادند.
خبرنگارها از شگفتی روبراه شدن اوضاع دور مرد روبراه کننده جمع شدند و چیلیک چیلیک عکس گرفتند.
-آقای عراقچی برامون از جزئیات قتل بگید.
– بابا یه دعوای خانوادگی بوده، شلوغش نکنید. فیلم جنایی زیاد میبینیا.
– ظاهرا شما غیر از مذاکرات جای دیگهام ماله میکشید؟
– بله؛ بار بخوره واسه پروندههای جنایی و زن و شوهری و نزاع خیابانی ام ماله میکشم. اینم کارت ویزیتم!
ثبت ديدگاه