افسانه‏ های كهن(1)
پیرزن و فک و فامیل تحریم

راه راه: یکی بود، دوتا نبود. یه پیرزنی بود که تو یه آپارتمان فسقلی تک و تنها زندگی می‌کرد.‌ یه روزی که داشت اخبار می‌دید صدای زنگ در اومد. گفت: کیه سر ظهری؟ صدا اومد: سلام پیرزن، منم منم مادرِتحریم، هوا خیلی گرمه، می‌شه بیام تو؟ پیرزن گفت: برجام رو نقض نکنیا، بیا تو. مادرِتحریم اومد تو. چند دقیقه نگذشته بود که دوباره صدای زنگ خونه اومد. پیرزن گفت: کیه سر ظهری؟ صدا اومد: منم بابای تحریم، با زنم دعوام شده، اومدم نازشو بکشم، بیام تو؟ پیرزن گفت: برجام رو نقض نکنیا و بابایِ تحریم‏ هم اومد داخل. چند دقیقه بعد دوباره صدای زنگ اومد. پیرزن گفت: باز کیه سر ظهری؟ صدا اومد: ما خواهر و برادر و عمو و دایی و هفت جد و آبادِ‏تحریم‏ هستیم، می‌شه بیایم تو؟ پیرزن پرسید: برجام رو نقض می‌کنید؟ عمه‌ی ‏تحریم‏ گفت: روحش یا متنش؟ پیرزن گفت: از روحش که چیزی نمونده، متنش. عمه‌ی‏تحریم‏‌ جواب داد: آره، ولی قول می‌دیم دو سه پاراگراف بیشتر نباشه. پیرزن گفت: جهنم، بیاید تو… پیرزن هنوز در خونه رو کامل نبسته بود که یکی پاشو گذاشت لای در… بالا رفتیم تو تحریم پایین اومدیم با شصتیم، قصه ما ماست بود!

 

 

ثبت ديدگاه




عنوان