اتاق فرماندهی عملیات موشکی
آنچه گذشت…

راه راه: سرباز: حاجی بزنم؟

حاجی: هنوز نه چند دقیقه مونده.

سرباز: حاجی اینجارم بزنیم؟ اینجا.

حاجی: اینجا چیه؟ این؟

سرباز: سلمونیه حاجی ولی حسابی پول خرجش کردن.

حاجی دوم: اینو من بزنم، بده من بزنم.

 

حاجی: نمی‌خواد لازم نکرده. دیگه جای مهم نداریم که؟

سرباز: نه حاجی همه رو نشون کردیم.

حاجی دوم: این ساختمون بزرگه چی بود؟

سرباز: سرویس بهداشتیه حاجی، بزنم؟

حاجی: نه زشته، موشک نساختیم مستراح بزنیم.

حاجی دوم: حاجی بزنیم، بعد روانی داره واسشون.

حاجی: نمی‌خواد. ولی یکی اینجا بزن.

سرباز: اینجا؟ زمین خالیه که.

حاجی: ظهرا اینجا دور هم سیگار میکشیدن غیبت می‌کردن.

سرباز: آره آره، بذار بزنیم خوبه.

حاجی دوم: ماشین فرمانده‌شونم هستا.

سرباز: بزنمش حاجی؟

حاجی: پنچرش کن.

سرباز: حاجی یه خورده سخته، با یکی نهایتش بتونم دوتا چرخ رو پنچر کنم.

حاجی: خوبه بزن، توپ فوتبالشونم بزن، به یاد استیلی.

سرباز: اون خودش میخوره کنار انبار کوچیکه افتاده، حاجی بذار اینجا رو بزنم.

حاجی: اینجا چرا؟

سرباز: جا موشکا از بالا شبیه قلب میشه.

حاجی: مگه مسخره‌بازیه؟ لازم نکرده.

سرباز: چشم حاجی، ولی واسه عکسای ماهواره‌ای خوب بود.

حاجی: این یارو داره کجا میره؟

سرباز: حاجی تو محوطه می‌چرخه فقط، تازه نامزد کرده، زنگ میزنه آمریکا.

حاجی دوم: حواست باشه چیزیش نشه.

سرباز: حواسم هست، به بچه‌ها سپردم امشب گوشیش آنتن نده.

حاجی: خوبه، فقط آماده باش تا گفتم بزنی بزن.

سرباز: چشم حاجی آماده‌ام.

۲ Comments

  1. علیان ۱۳۹۸-۱۰-۲۶ در ۸:۳۴ ب٫ظ- پاسخ دادن

    مثل همیشه عالی

  2. آنچه گذشت… - آقای خبر ۱۳۹۸-۱۰-۲۰ در ۳:۴۳ ب٫ظ- پاسخ دادن

    […] آنچه گذشت… اولین بار در راه راه | باشگاه طنز و کاریکاتور انقلاب […]

ثبت ديدگاه




عنوان