درخواستی برای هرگز نشه فراموش، لامپ اضافی خاموش
ای نامه که می‌روی به سویش

از: یک شهروند جنوبی
به: بندگان شمال‌نشین خدا
سلامی به گرمای همین هوای ۴۵درجه جنوب، با رطوبت ۸۰درصد
باری! اکنون که در حال نگارش این نامه‌ام، در حال آفتاب گرفتن در کنار سواحل استخر نیم‌متری خواهرزاده‌ام در حیاط منزلمان هستیم و جایتان خالی مشغول نوشیدن چای. اگر جویای احوالات ما شهروندان همسایه مجاور شیرِ نفت و گاز باشید که جز جلز و ولز در زیر آفتاب و سرفه و عطسه زیر بادهای موسمی موسوم به تش‌باد، چیزی برای گفتن نداریم. آن‌چنان که بعد از مدت‌ها حمام آفتاب گرفتن و پر شدن ظرفیت عرق‌دانمان، دانه‌های عرقی که از سر و صورتمان آویزان است، به زمین نرسیده تبخیر می‌شود و با وزش تش‌باد، چشمانمان صحرای شن طبس می‌گردد. اینکه چرا در این آتش‌بازی و معرکه زمین و آسمان در حیاط نشسته‌ایم و به سایه اتاق پناه نمی‌بریم هم، دلیلش قطع برق است. آخر گرما که مثل سرما شعور ندارد که در را ببندی داخل نشود. از آجر و بلوک سیمانی رد می‌شود، از در رد شدن که کاری ندارد. 
خلاصه! هموطنان شمال‌نشین – نه آن شمال شما تهرانی‌ها، شمال ما جنوبی‌ها که حتی کویر یزد را هم شامل می‌شود – از هر دست بدهید، از همان دست می‌گیرید. پس شما حداقل یک ذره آن درجه کولر را کم کنید، لامپ‌های اضافه را خاموش کنید، اتو و لباسشویی را شب به برق نزنید، عوضش ما هم در زمستان، بخاری‌مان را کمتر می‌کنیم تا گاز به شما برسد. حواستان باشد که باز و بسته کردن شیر نفت و گاز هم دست ماست. درست مصرف کنید تا مجبور نشویم آن را ببندیم. همینی که هست. 
عه… مادرم صدایم می‌زند. یک لحظه نامه دستتان باشد…
نه چیزی نیست. انگار اشتباهی شیر اجاق گاز خودمان را بسته‌ بودم. خدا که با این نزدیک کردن خورشیدش، صمیمیتش را به ما اثبات کرده، شما هم مرام معرفتی، با مصرف درست، برق ما را قطع نکنید تا کار به جاهای باریکی که قبلاً ذکر شد، نرسد. 
باقی بقای‌تان
امضا: هموطن جنوب‌نشین شما

ثبت ديدگاه




عنوان