اگر دولت، پشت کنکوری بود
حسن جان! پشتیبانت.

راه راه: زن یک و زن دو دور یک میز نشسته اند. زن دو که مهمان بودن از وجناتش پیداست با عینک ته استکانی در حال مطالعه روزنامه شرق است. پیرمردی هم کنار کتابخانه گوشه دیوار، به دنبال کتاب می گردد.

– زن اول: چه خبرها فخری جان؟

+ زن دوم همچنانی که روزنامه را در دست دارد: امروز جواد را به نشست جی هفت فرستادم.

تلفن زنگ می خورد. زن اول با خیزی معجزه آسا مانع از برداشتن تلفن توسط پیرمرد شده و خودش تلفن را جواب می دهد.

– سلام… بله… الان صداش می زنم… حسن جان! پشتیبانت…

حسن (که نمی‌دانیم کیست) از اتاق جواب می دهد: باشد خانم. جواب میدهم. شما تلفن را زمین بگذار.

زن دوم در حالی که روزنامه را روی میز رها میکند و عینک از چشمانش برمی دارد می گوید:

+ پشتیبانش؟

– بله. پشتیبانش. مکرون از فرانسه زنگ زده بود. مثل همیشه می خواست با او صحبت کند و پیگیر اموراتش شود.

+ در کارهایش تاثیری هم داشته است؟

پیرمرد که منتظر فرصتی برای صحبت است انگشت میان صفحات کتاب گذاشته و میگوید: از آن روزی که پشتیبانش بهش زنگ میزند هزینه های تلفنمان خیلی کمتر شده است. فرصت نمی کند با بقیه صحبت کند. خیلی پیشرفت کرده است.

+ هزینه اش چی؟

– زن اول میگوید: هزینه اش از معلم خصوصی خیلی بیشتر است. بخشی از تاسیسات هسته‌ای و کلی معاهده که باید امضا می شد و بازهم باید بشود.

+ آهان، فکر کردم بسته آموزشی پرش است. من هم باید برای جواد از اینها بگیرم.

پیرمرد خاطر نشان می کند: البته این را هم جواد به حسن معرفی کرده. تازه قرار است باهم به دیدار ترامپ هم بروند که مشاور اعظم کنکوری هاست.

زن اول میگوید: البته اگر مثل دفعه قبل که پشت کنکور گیر کردند دستشان را حنا نگذارد.

زن دوم می گوید: به حسن بگو حالا که حرف زدن را بیشتر از همه چیز بلد است بگوید که اگر دیداری بتواند روی زندگی مردم تاثیر مثبت بگذارد دریغ نمی کند. شاید خاطره پشت کنکور دفعه قبل پاک شود.

پیرمرد همچنان به مطالعه خودش ادامه می دهد و زن اول هم روزنامه شرق را از جلوی زن دوم می‌کشد و شروع به خواندن می کند.

ثبت ديدگاه




عنوان