حس سعادت

آقا! بشر که حس سعادت نمی‌کند
وقتی که توی پیوی‌تان چت نمی‌کند

از بس نشانه سمت خطا رفته‌ایم که
تیر دعا به سیبل اصابت نمی‌کند

اهل عمل که نه! عوضش حرف می‌زنیم
حرّاف را خدا که اجابت نمی‌کند!

یکجا نِشسته‌ایم پر از حسّ انتظار
افسوس حسِّ صِرف، کفایت نمی‌کند

اما هوای فاصله جوِّ بدی‌ست خب،
آدم به دوریِ نفس عادت نمی‌کند

این روزها جواب دو دو تا چهار نیست
انسان به سهم خویش قناعت نمی‌کند

هی می‌رود که گل بکند خنده روی لب
از ترس جبر جامعه جرات نمی‌کند

یک بغض در محیط گلو گیر کرده است
دیگر شعاع اشک وساطت نمی‌کند

مجهول مانده پاسخ هستی در این میان
خون هم به سوی مغز عزیمت نمی‌کند

آقا درست نیست حساب و کتابمان
شاگرد بی‌حواس که دقت نمی‌کند

تا چند بشمریم برای ظهورتان
ده تای کودکیم کفایت نمی‌کند؟

ما پشت میز خواب و کلاس اشتباهی است
آری معلم اینهمه غیبت نمی‌کند

ثبت ديدگاه




عنوان