خواب یا زیارت؟ مسأله این است!
روایت طنز اربعین | خوابی چنین میانه میدانم آرزوست

خواب لعنتی اگر گذاشت ما دو دقیقه زیارت کنیم! مغز هی می‌گوید: «خسته راهی، از دیشب هم که حرم بودی و دیشب ۴۰۰ ستون راه آمدی؛ بخواب! فردا هم روز خداست.» دل ولی حرف حساب نمی‌فهمید! عین بچه‌ای که تاب بازی می‌کند و هی می‌گوید: «یه کم دیگه!» یک کم دیگه می‌خواست! راست هم می‌گفت طفلکی! همیشه به حرف مغز گوش کرده بودم و دلش شکسته بود! بین خودمان باشد دل یک مقدار لجباز هم هست.

بعد از نماز صبح، به محمدصالح گفتم زیارت عاشورا بخوان خورشید که طلوع کند برویم. مردک ریاپیشه چشمش به گنبد و گلدسته افتاده بود و همان زیارت چهار دقیقه و نیمی قم را چهل و دو دقیقه طول داد! خدا به کمرش بزند خیلی هم خوب خواند. معلوم نبود عرب و آفریقایی و اروپایی که دورش جمع شده بودند برای چه چیز گریه می‌کردند؟ این‌ها که نمی‌فهمند شعر محتشم چیست و رسول ترک کیست!

تمام که شد انگار محمدصالح متبرک شده بود. همه آمدند دستی به سر و رویش بمالند و بوسه به پیشانی‌اش بزنند. از سیل تشکرکنندگان که فرار کردیم بالاخره به بین‌الحرمین رسیدیم! چشم‌تان روز بد نبیند، گنبد را که دید مرغش یاد سامرا کرد و گفت حیف نیست صبح جمعه‌ای شبش کربلا هستیم و ندبه نخوانیم؟ چه می‌شود کرد با این زیارت اولی‌ها؟! آفتاب ظهر کربلا کم‌کم داشت اذیت می‌کرد که از گیت رد شدیم و از حرم بیرون رفتیم. فرینی یا کباب ترکی فرقی نداشت! گرسنگی سه-هیچ به خواب باخته بود و اگر زودتر موکبی پیدا نمی‌شد ممکن بود خساست هم بازی را مقابل او واگذار کرده و راهی هتل شویم! ولی خب اربعین است و کسی گرسنه یا آواره نمی‌ماند.

زیارت اولیِ هول را ببین! یک شب در حرم عکس نگرفته و حالا از انتهای شارع العباس عکس می‌گیرد!

+محمدصالح یکی هم از من بگیر!

-تو خوابت نمیاد؟

+خدا شاهده اگه یه متر جا پیدا می‌شد مثل همین آدم‌ها و توی همین آفتاب، دور همین میدون مشک می‌خوابیدم.

موکب‌ها همه و همه در حال گردگیری بودند. انگار شب عید نوروز است. معلوم نیست چرا اینقدر خوشحالند. چهار حسینیه کنار هم، شیر گرم تعارفمان کردند ولی راهمان ندادند تا این‌که یک خیمه وسط خیابان پیدا شد. دو آدم و یک خیمه پتو و بالشت! خدایا بهشت همینجا بود و به ما نمی‌گفتند!

هنوز پلک به هم نزده بودیم که صدای جاروبرقی و ترق و تروق ظرف شستن شروع شد! اما عاشق را از چه می‌ترسانی؟ شما راحت باشید و با کمپرسور و دینامیت، سنگ معدن استخراج کنید هم من الان باید بخوابم. الان که خوب فکر می‌کنم جایی که پریز برای شارژ موبایل نیست برق برای جاروبرقی از کجا؟ اصلاً مگر خیمه شیر آب دارد که ظرف می‌شورند؟ ولی در لحظه مغز اگر می‌خواست هم نای پاسخ دادن نداشت.

 

ثبت ديدگاه




عنوان