چه شد که صدام به ایران حمله کرد
شاخ‌شکسته‌ای پیت حلبی بر سر

گویند در دارالمجانینی نوین سه صورت از یک کس ساخته‌اند، اولی بر بالای سه پیت حلبی نشسته لقمه‌ای بس عظیم در دهان چپانَد، دیگری در پشت سه پیت حلبی خلوت گزیده تکه‌چوبی را به دندان سایَد که بر آن نبشته‌ شده ‌است «جِئنا لِنبقی» و سومی پیت حلبی بر سر کرده گریزد. این سه صورت در سرسرا نهاده‌اند و هر دیوانه که بدان‌جا درآید، اول این سه را در مقابل بیند و طبیبان داستان آن سه صورت بر وی گویند، پس پرسند «خود گوی، دیوانه تو باشی یا این؟» طبق آمار درج‌شده در وبگاه رسمی آن دیوانه‌سرا، ۹۷درصد ایشان زبان به تصدیق گشایند که «انصافاً این» و هریک پس از سپاسگزاری مبسوط از کلیه دست‌اندرکاران آن دیوانه‌سرا، طریق سامان خویش در پیش گیرند. آن ۳درصد باقی نیز بین یک تا سه ساعت سر به جیب تفکر فرو برند و پس از آن همان کنند که آن ۹۷درصد. و داستان آن سه صورت را چنین بر ایشان نقل کنند:
چون مردمان دیارمان در سال ۱۳۵۷ به یک‌آهنگی تاریخ انقضای درج‌شده روی بسته شاه MADE IN UK خود را به ۲۲-۱۱-۱۳۵۷ تغییر دادند و مرجوعش بنمودند، جمله سفلگان عالم بدیدند که سفره رنگین ایرانی چنان از مقابل‌شان جمع گشت که ناگزیرند لقمه نیم‌جویده را نیز تسلیم کنند. پس به هر حیلتی دست زدند و چندان که سعی کردند، جز از دماغ‌های‌شان، دودی از جایی برنخاست. چون اتاق حیله‌پردازی را از بهر تمدد اعصاب و کشیدن سیگار ترک گفتند، خُل‌وضعی صدام‌نام را بدیدند و جملگی بانگ زدند: «اِ! این!» پس تی‌تاپی در پیشش نهادند و قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر را که در دهانش گازگاز کردی، بیرون کشیدند و به دستش دادند. همچنین به گِردش دست افشاندند و آواز دردادند که «تو گوله کن سمت ایران/ ما داریمت! ما داریمت!».
صدام در واپسین روزهای شهریور ۱۳۵۹ شمسی تی‌تاپ مذکور را با مقادیر معتنابهی آب‌شنگولی فروبداد، سپس قرارداد الجزایر را مقابل دوربین پاره بنمود و دعوی مالکیت اروندرود و نقاطی دیگر از داخل مرز ایران کرد. همچنین وعده بداد که سه روز دیگر سراسر پهنه ایران را چون نان لواشی لوله کرده، به نیش خواهد کشید. 
چون ۳۱ شهریور رسید، صدام همچنان که زیر لب «ما داریمت! ما داریمت!» زمزمه کردی، از زمین و هوا به ایران حمله بکرد و در بدایت امر، موافق طبع دون خویش شاخ‌بازی درآورد، لیک دیری نپایید که یلان ایرانی شاخ‌هایش را با خطوطی در راستای افق علامت‌گذاری کرده، به‌مدت ۸ سال ردیف به ردیف آنها را شکستند. همچنین به گِردش دست افشاندند و آواز دردادند: «یا صدام پیت‌حلبی!»
صدام دستور بداد تا بر وی معلوم کنند که پیت‌حلبی چه باشد. چون بر وی آشکار گشت، یکی پیت‌حلبی روی شاخ‌های شکسته‌اش بگرفت و راه آمده را پیت‌برسر بازگشت.

ثبت ديدگاه




عنوان