تذکرة الاشقیا
فی ذکر مشنگ‌الرؤسا بایدن

آن صاحب گاف‌های عظیم، آن آفتابه خرج لحیم، آن خارج از کادر و زاویه، آن پیرمرد پر حاشیه، آن چپ و راست گم کرده‌ افتاده به هِن‌وهِن، مشنگ‌الرؤسا جو بایدن، از ته‌دیگ‌های دموکرات بود و در فرنگ رئیس ایالات.

گویند روزی در تیوپی بر آب دریا همی‌رفتی و سر در جِیب غم فرو بردی که ناگاه بشنید یکی بچه ماهی بانگ برآوردی که «نَسیتُ و استریح یا اُمّاه فکَم خیر فیه!»
یعنی:«جمله غم‌ها فراموش کردم و راحت شدم ننه! باری فراموشی قسمت همه». آن سخن بر جانش کارگر آمد پس در حال، نعره ای بزد و از خود بشد.
پس جمله حُجُبِ أسما و مُسما بدریدی و طریق نفی خواطر در پیش گرفتی و چنان در فراموشی أسما و مسما مبادرت ورزید که پیش از او کسی چنان نکرده بود.

و از کراماتش این بودی که در بلاد اوهایو گفت: «من ۵۰ بار به بلاد عراق و افغانستان و ایران سفر کردمی». و گویند که این در عالم مکاشفت بوده.

و از کلمات قصارش این بود که می‌گفت: «من برای چه اینجا هستم؟» و گویند در اثنای سخنانش در محافل این ذکر را زیاد می‌گفت -دامت ذکره.

و گویند در پیشگویی‌ها آمده که جهودان حربی را نبردی درگیرد و او به حمایت از آنان برخیزد و خوش‌خوشان عزم کند تا جمله جهودان را از چاله به درآرد. پس چون طناب اندازد، آنان را بیرون کشد و بکِشد و چندان کِشد تا آنان را از چاله به چاهی دراندازد که هرگز از آن چاه برون نتوانند شد -والله اعلم.

از کرامات دیگرش این بود که با هوا چنان مؤانستی داشتی که کس پیش از اون چنان مؤانستی با هوا نداشتی. پس با هوا مصافحت می‌نمود و با هوا حرف می‌زد و با هوا پاسخ خلق می‌داد؛ چه آنکه نقل است در محفلی او را با عیال چارلز؛ کاملیا، در باب تغیّرات اقلیم و هوا مناظره‌ای در اوفتاد که در میانه‌ بحث صدایی طولانی و بلند از او برخاست. کاملیا در عجب شد و گفت: «این چه حالت بود که بر تو گذشت؟». گفت: «این پاسخِ فلان کلامت بود که هوایی پاسخ گفتم». کاملیا در حال گفت: «خدا تو را رحمت کناد که تو ریاست را شایی و بس» و گویند که عیال چارلز تا آخر عمر، متصل انگشت حسرت بگزیدی که دریغا معنای آن پاسخِ هوایی را درنیافتمی.

پس گرچه از بزرگان طایفه بود از هر دو کون آزاد، از عاداتش چنین گفته‌اند که جمله شب‌ها به ریاضت بیدار بودی و خفتن را موکول می‌نمود به وقت ملاقات با زعمای اقوام و ملل.

و گویند اهم رقبای او پلکانِ طیاره و جمله پلکان‌ها باشد که چون بر پلکان شود، از عهده بالا رفتن از آن برنیاید و در خواب او را دیده‌اند که چون قیامت شود، عزم کند تا از پلکان جنت بالا رود که بیوفتد و چندان افتد و خیزد تا واژگون گردد و کله‌پا به اعماق جحیم درافتد -والله اعلم.

ثبت ديدگاه




عنوان