شیرازه؛ این قسمت: حکایت تحریم در دقیقه نود
قلم زدن از رهایی

تصویر:

تصاویر کارتنی یک دختر از نمای پشت که در حال دویدن رو به جلوست، روسری‌اش از سر باز شده، در دستی که رو به عقب دارد گل و در دستی که بالا برده و نشان از پرتاب دارد کوکتل مولوتف گرفته است.

زیر‌نویس:

همراهان جان و عزیزان همیشه همراه. علی‌رغم میل باطنی‌ام مجبورم اعتراف کنم. به ناتوانی خودم! به عجزم در مقابل این رژیم سفاک که حتی از اجحاف در حق نویسندگان نیز نمی‌گذرد. بله، من کم آوردم!

دادن دستور نگارش یک رمان مذهبی در حوزه زنان، گرفتن مجوز زوری برای کتابی که همه تلاشم را کردم تا در آن چهره بی‌دین یک زن مذهبی را به نمایش بکشم، چاپ اجباری این کتاب و تیر خلاص با رساندن این کتاب به نمایشگاه کتاب و عرضه آن بدون اجازه نویسنده‌ای که من باشم، در نمایشگاه! من راضی نبودم و نیستم که قلم پاکم برای تطهیر این حکومت به کار برود؛ ولی چه کنم که زور و تزویر قدرت بیشتری دارد.

عزیزان همراه و عزیزان جان! اینک که در همین چند روز جشنواره کتاب من به چاپ سوم رسیده و ناشر مثلاً محترم با فروش اجباری آن به مردم سود کلانی به جیب زده، می‌خواهم از همه شما خواهش کنم، اگر کتاب من را خریدید، آن را در اعتراض به این شیوه ناصواب بسوزانید. نگذارید این روندی برای در اختیار گرفتن قلم آزاداندیش نویسندگان نواندیش باشد! بشکنید قلم‌ها را تا بیدارتر شویم.

ضمنا به زودی مراسم جشن امضا برای خریداران همراه با جنبش را در یکی از کافه‌های شهر بدون هیچ‌گونه اجباری در پوشش برگزار خواهم کرد. کافه‌های مایل به اجرای این برنامه ضمن پیشنهاد هزینه حضور بنده، به خصوصی مراجعه کنند.

با هم، همه تا آزادی!

#اعدام_نکنید #جنبش_آزادی #رژیم_سفاک #چاپ_زوری #فروش_اجباری #نمایشگاه_خونین_کتاب

نظرات مردمی پای پست:

– اکبرخطر: درود بر شما بانوی آزاداندیش! می‌دونستم شما به زور این کتاب رو نوشتید. حتما کتاب‌هایی که برای کمک به شما خریدیم رو می‌سوزونیم تا این رژیم بفهمه نباید برای کسی کتاب زوری چاپ کنه.

– سالومه‌جان: عزیزم کی فرصت داری یه مصاحبه با من‌وتو داشته باشی؟ خیلی مشتاق دیدارتیم.

– دختر‌دایی‌سمیه: خجالت بکش! تو همین امروز توی کافه نگفتی بریم نمایشگاه کتابت رو بخریم؟ نشون به اون نشون که هات‌چاکلتت رو با شیرینی ترکی خوردی! حیا کن.

– المیراناز: همیشه زنان پرقدرت، اسیر چنگال زور مردان مزور می‌شوند. آزادی‌ات مبارک بانو! برایمان از رهایی قلم بزن.

– نشر آیه عشق: سرکار خانم شما طبق قرارداد هیچ ادعایی نباید نسبت به کتاب داشته باشید، چون هزینه کتاب رو تمام و کمال و چند برابر دریافت کردید. در صورتی که پست رو پاک نکنید، مجبوریم پیگیری حقوقی بکنیم. حالا بازم خود دانید.

– محسن۳۱۳: اصن مشکل شما ناشرایید که به اینا کار می‌دید!

– آخوند صورتی‌قبا: برادر این حرف رو نزن! وظیفه ما ایجاد محبت در دل قشر خاکستریه. بذار نقشه‌های دشمن نقش برآب بشه.

– اکبرخطر: حرف مفت نزن بابا تا نیومدم با همین کمربندم خفه‌ات کنم! ما جذب شما آخوندا نمی‌شیم.

ثبت ديدگاه




عنوان