به گور جدّمان خندیده بودیم
ناز نازل

راه راه:

شبی ما خواب “بنزین” دیده‌بودیم
که از نازل، گلابی چیده‌بودیم

ز رویا پاشدیم و روی دیوار
ز فرط قهقهه، پخشیده‌بودیم

به ساعت زل زدیم و کپ نمودیم
که ما تا چارده، خوابیده‌بودیم

شبیه طفل مادرمُرده، مظلوم،
به “تی‌وی”، چشم را دوزیده‌بودیم

خبر آغاز شد! هرچند اخبار،
چنین دشمن‌شکن(!)، نشنیده‌بودیم

چه می‌دیدیم در صدر خبرها؟
بلایی را کزان ترسیده‌بودیم:

“شده بنزین گران، خععلی یهویی”
خدا!! روی تشک، ماسیده‌بودیم!

پلاسیدیم از این حجم تدبیر
شبیخون بود و ما گرخیده‌بودیم

تراشیدیم ریش و وسمه کردیم
به زیر بار، چون زاییده‌بودیم

به تدبیر شما، امّید بستیم
به گور جدمان، خندیده‌بودیم

الهی! سوسک توی شیره‌ای که
از آن بر فرق سر، مالیده‌بودیم!

شده تعبیر، خواب کوفتی هم
که از چِرتی آن، پوکیده‌بودیم:

“گلابی، پمپ بنزین، ناز نازل”
اقلا کاش کمتر چیده‌بودیم!

ثبت ديدگاه




عنوان