راه راه: هست برادر من. هست خواهر من. حالا شما تا صبح روی یک پای مرغات بایست و بگو نیست، اما من میگویم هست. خوب هم هست. هنوز هم توی این دنیای درندشت، چیزهایی هست که ما نه دیدهایم و نه شنیدهایم و نه خوردهایم و نه… این را همینطور هرتکی و از روی باد معده نمیگویم. توی این موبایلها و فضای مجازی هم نخواندهام که زود دربیایی و بگویی اینها که چرند است و از هر هزارتا یکی دسته ندارد. خودم با همین جفت چشمهای درشتام دیدهام. لازم هم نیست رفته باشم میان جنگلهای بکر و دست نخورده وسط آفریقا تا از رییس فلان قبیله بدوی استعلام کنم تا ببینم هنوز پوست سوسمار به خودشان میبندند یا برگ درخت ازگیل! همینجا از همین خانهام رصد کردهام همه ماوقع را و میتوانم تا فیهاخالدون آن را برایت ترجمه و تحلیل کنم. مثلاً همین شورای ملی نخودایران! دیدی چشمهایت گِردشد؟! بله… ما یک شورایی داریم به نام شورای ملی نخود ایران که بر تولید، تکثیر، صادرات و واردات نخود ایران نظارت دقیق و موثر دارد و لحظه به لحظه نخودها را رصد میکند در حد تیم ملی! از اسمش هم معلوم است: شورای ملی! همین شوراست که وقتی دولت به جای گوشت و مرغ و اقلام ضروری زندگی، آدرس شبکههای مجازی و فلان نرمافزار مکالمه را میدهد، آنتنهایش حساس میشود که چه کسی، چه چیزی را چه وقت، دنبال چه نخودسیاهی فرستاد؟!
اصلاً تو که اینقدر حرف مرا رد میکنی و اصرارداری که دیگر چیز شگفتانگیزی در دنیا نیست، خبر داری که توی همین ونزوئلای خودمان، مردم به یک نفر شماره یک رأی دادهاند اما یک نفر شماره سه، رفته پشت تریبون و خودش را رییسجمهور اعلام کرده با نسبت آرای بالا؟!! خُب بله این خیلی شگفتانگیز نیست و قبلاً در برخی کشورها که اول اسمشان ایران است، سابقه داشته اما قسمت تعجبآلودش اینجاست که آمریکا هم منشور حقوق بشر را در سرویسبهداشتی – ببخشید – سرویس امنیتیاش مثل تخم چشمهایش نگه میدارد هم ریاست جمهوری همان فرد سه را تایید کرده و تبریک هم گفته تازه!
حالا شما بگو این خیلی هم عجیب نیست و همین آمریکا با کودتا و کشتن مردم بیگناه، برداشت نیمپهلوی را دوباره آورد در سعدآباد تا بتواند اصل چهار ترومن را بیشتر به فروش برساند. باشه، قبول! این را چه میگویی که یک موسسه خیریه و عامالمنفعه! انگلیسی که به پاچه عراقیها آویزان شده بود تا بیاید محض رضای خدا مینها و بمبهای انگلیسی را که داعش توی شهرهای عراق کاشته است جمعآوری کند و برود، وقتی موافقت دولت عراق را گرفت و آمد و کارش تمام شد و رفت، معلوم شد هنوز فرق مین گوجهای و آثار باستانی چندهزارساله را نمیداند و مجبور شده همه را یکجا بالابکشد توی کشتی و ببرد در همان انگلیس پهن کند ببیند کدام مین است و کدام آثار باستانی؟! البته حق باشماست و این اتفاق هم ممکن است به دلیل ضعف آموزش و عدم حضور در کلاسهای کنکور اتفاق افتاده باشد. باشد، ما که بخیل نیستیم!
حالا که اینطور شد، فرانسه را چه میگویی که چنان مهد دموکراسیاش را در آستین مردم کشورش فرو کرد که هنوز ده – بیست هزارنفر از آنها پیدایشان نشده و معلوم نیست توی کدام موزه یا کتابخانه عمومی دارند تاریخ دیکتاتوری جهان ماقبل قرون وسطی را فیشبرداری میکنند! این مردم هم که میگویم نه پلیس کشتهاند و نه به پاسگاه نیروهای امنیتی حمله کردهاند و نه حتی قصدشان سرنگونی نظام فرانسه و تقدیم کشورشان به یک کشور بیگانه بوده است. بلکه این مردم فقط گفتهاند آهای پولدارها و تریلیاردرهای عزیز و گرامی! لطف کنید، بزرگواری کنید، منت سر ما بگذارید کمی پای مبارک را از روی گلوی ما بردارید تا حداقل یک نفس بکشیم و بتوانیم چرخهای اقتصاد و کارخانههایتان را بچرخانیم. حرف بدی هم نزدند طفلکیها. حق باشماست، این قسمت تعجبانگیز آن نبود بلکه قسمت تعجبانگیز آن اینجا هم نبود که دولت دموکراتیک و جمهوری خالی فرانسه، نه مثل آمریکا مردم را کُشته و نه مثل آلمان سگ به جانشان انداخته و نه مثل انگلیس با پلیس سوار از رویشان رد شده، (جای جالب توجهاش اینجاست)، پلیس فرانسه به دستور دولت فرانسه – این مهد دموکراسی و کافه و قهوه و ادبیات و غیره – میان صف مخالفان آمده و خوبهایشان را برداشته با خودش برده تا موزه عبرت خودشان را به آنها نشان بدهد. برخی را حتی با من بمیرم و تو بمیری راضی کرده که بروند و موزه لوور را نگاه کنند و ببینند دولت فرانسه در طول تاریخ کوتاه خودش چقدر آثار باستانی و فرهنگی کشورهای دیگر را برداشته آورده فرانسه تا مردمش افتخار کنند به این همه فرهنگ و کافه و قهوه و با کلاسی و اینها.
ثبت ديدگاه