گفت‌وگوی دو تَن از حماسیون حین حماسه
چرا شلوار پاش نیس؟!

در اکتبر ماه سال ۲۰۲۳ میلادی که همینجوری مصادف با ربیع الاول سال ۱۴۴۵ می‌شد، شاخه نظامی حماس به‌صورت گازانبری مثل چی از بالا و پایین و آب، وارد سرزمین‌های اشغال‌شده شد و به اسرائیلی‌ها گفت: «سلام علیکم.» اسرائیلی‌ها هم که در دین تحریف‌نشده خودشان (به ما گفتن نشده، شوما هم بوگو نشده) جواب سلام را واجب نمی‌دانند، گفتند: «ایی! خاک به سر گنبد آهنین! شما اینجا چه می‌کنید؟ ووی!»
در حین همین گفت‌وگوها و چخه‌چخه‌کردن شهرک‌نشینان، دو تن از نیروهای حماس به یکدیگر رسیدند:
این تن: ماذا جبتَ لنا حبیبی؟ من هو؟
آن تن: فارسی حرف بزن. تا زیرنویس‌مون دربیاد طول می‌کشه.
این تن: می‌گم چه برایمان آورده‌ای ای حماسی؟
آن تن: فرمانده‌ای ارشد از مقامات این رژیم غاصب به نام نمرود؟
این تن: این تن بمیره راس می‌گی؟ ناموسن؟ نمرود الونی؟
آن‌تن: آری‌.
این‌تن: مقام ارشد ارتش دفاعی صهیون؟ والا؟!
آن تن: آره بابا! البته یه ذره اینجاش (اشاره به آن‌جای نمرود) خوردگی داره، دیگه ببخشید.
این تن: بابا چرا شلوار پاش نیس! خواب بود؟
آن تن: مثل سگی که با تریلی تصادف کرده باشه خواب بود. از تف دماغش هم بادکنک درست شده بود!
این تن: بابا عکسش رو اینجوری پخش نکنید یه مشت الٱسکول (ال تعریف) فک می‌کنن ما اینجوری‌ش کردیم.
نمرود (با حالت نوموخوام): אני תמיד ישן במכנסיים קצרים
آن تن: چی می‌گه این؟
این تن: پیرهن و شلوار رو فهمیدم. بقیه‌ش هم مهم نی. ببرش یه چیزی پاش کن.

ثبت ديدگاه




عنوان