چگونگی رواج سینمای جهان وطن در ایران
داستایوفسکی و آفتابه در فیلمی از جیرانی
۶:۳۴ ب٫ظ ۱۸-۱۱-۱۳۹۵
راه راه: اصطلاح “سینمای جهان وطن” در دهه هفتاد میلادی مطرح شد. یورگن ماخن (۱۹۴۵) ستوننویس ماهنامه فیلم شعبه فرانکفورت این اصطلاح را در برابر اصطلاح سینمای ملی جعل کرد. او معتقد بود که “سینما در ذات خود جهانی است و محدود کردن آن در حصار مرزها مثل پختن قرمه سبزی با اسفناج است” (global cinema, third fasl). یورگن از مادری ایرانی و پدری آلمانی متولد شده بود.
اوایل دهه هشتاد میلادی اولین فیلمها با توجه به نظریه ماخن ساخته شد. ”همه چیز پشت در دستشویی است” (Everything is back in the WC door) ماجرای مردی هفتاد و دو ساله بود که تصمیم میگیرد آخرین روز زندگیاش را تماماً در دستشویی سر کند. پشت در دستشویی به هشتاد زبان زنده دنیا شعار نوشته شده است و از این منظر یک فیلم جهان وطن شناخته میشود.
در طول دهه نود میلادی فیلمهایی که سعی میکردند این رویه را در پیش بگیرند رو به تزاید گذاشت و به تکرار افتادند. (gaj, microotabaghebandi, pag 76) نظریه ماخن نیاز به یک تحول بنیادین داشت.
“یانگ مانگ تیانو” (۱۹۴۷) که فعالیت سینماییاش را با درآوردن صدای غودا (ghoooooooda) در پشت صحنه فیلمهای بروسلی آغاز کرده بود برای اجرای یک برنامه تقلید صدا که به مناسبت روز جهانی تامین اجتماعی و با حضور بازنشستگان برگزار میشد، به ایران دعوت شد و ناگهان دچار مکاشفهای عمیق شد و گفت: “سینمای جهان وطن نیاز به فیلمساز جهان وطن دارد. تا وقتی فیلمساز در حصار وطن خویش است هیچ اتفاقی نخواهد افتاد”.(from ghooda to yamaha1000, nashre ava)
فیلمسازهای ایرانی با شنیدن این جمله برای ساخت فیلمهایی که تا حد ممکن ربطی به ایران و جامعه ایرانی نداشت از هم سبقت گرفتند.
در این دوره میشد فیلمهایی را در سینمای ایران دید که گدایی با لباس مندرس هنگام جستجوی پس مانده غذا در سطل زباله، آهنگی فرانسوی را زیر لب زمزمه میکند یا همه مردم از کودک تا پیر زبان فرانسوی بلدند (در دنیای تو ساعت چند است، صفی یزدانیان ۱۳۹۴). در این فیلمها خیلی طبیعی بود که شوفر خط شوش-مولوی در پاسخ به وانتی که پیچیده بود جلویش بگوید شت(sheth)! از نظر این فیلمسازها پسری هشت ساله در جوادیه تهران هم مادرش را با اسم کوچک صدا میکرد و غذای مورد علاقهاش پاستا با سس چوکیانو بود.
نظریه فیلمساز بیوطن تیانو در سال ۱۳۹۳ و ۹۴ توسط یک فیلمساز ایرانی قدرت و صلابتی مضاعف یافت. هومن سیدی با ساخت دو فیلم “اعترافات ذهن خطرناک من” و”خشم و هیاهو” تصویر جدید و جالبی از ایرانی که خارج از ایران است ارایه داد. سال بعد یعنی ۱۳۹۵ فریدون جیرانی کار را تمام کرد. او با ساخت “خفهگی” و نمایشش در جشنواره فجر کاری کرد که تیانو بعد از آن کلاً قدرت تقلید صدا را از دست داد و نهایتاً توانست صدای اگزوز موتور گازی را در بیاورد. جیرانی توانست علاوه بر شخصیتها و لحن و زیانشان، در طراحی صحنه نیز تا حد امکان از ایران فاصله بگیرد. داستان او اگرچه ظاهراً در تهران رقم میخورد اما دکور، موسکوی قرن ۱۹ را نشان میداد. حتی برخی تماشاگران گفتهاند در یک صحنه شخص داستایوفسکی را دیدهاند که از گوشه کادر پیژامه به پا و آفتابه به دست میآید و رد میشود و غرغرکنان میگوید آب هست ولی کم است.
ثبت ديدگاه