داستانهای آقایِ بشر

این قسمت؛ حقوق!

یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ‌کس نبود. وسطِ یک دریایِ بزرگ و آبی، با ماهی‌های رنگارنگ و مرجان‌های قشنگ(!)، یک جزیره بود با یک کوهِ بلند. کنارِ این کوه، نرسیده به جنگل، یک جایی بین ساحل و رودِ پر پیچ و خم، یک کلبه‌ چوبی وجود داشت. توی کلبه چوبیِ قصه ما، آقای «بشر»، خانمِ مهربانش به همراهِ پسرِ شانزده ساله و دخترِ هفت ساله‌اش زندگی می‌کردند.

فرهنگِ واژگانِ حقوق بشر

بشر: اسم/ دارای چند معنی/ یک: موجودی است واجدِ دو عدد پا و یک جفت دست و قوه­ی عاقله. دارای حق و حقوق مشخص که در اسرع وقت و با استفاده از انواع ادوات نظامی و غیر نظامی باید پرداخت شود. / دو: موجودی است بسیار محترم و خاص که از روی رنگِ صورت، از دیگر "بشر"ها متمایز می­شود! در پاره­ای از متون، آن را یک درصدِ وال استریتی هم نامیده­اند.

عنوان