ناصرالدین شاه و ملکه الیزابت و سیب زمینی ها

رساله فی المتعلقات بای بای دندان

از تعدد شموع عیان بود کسی بی‌حاجت از درش باز نگشته. اصلا سقاخانه هم سقاخانه‌های فرنگی! حوایج همایونی ما را سقاخانه های کوچه و بازار برنخواهد آورد! مخصوص بی‌سوادان گریگوری واپسگرای مرتجع است آن سقاخانه‌های سیاه. رفتیم تا به حاجات خویش شمعی برافروزیم که گفتند کیک تولد ملکه است و این شموع به عدد سنوات عمرشان است.

شعر طنز : باید بکشید!

آن ها ز شکوه اربعین می سوزند
خوب است که آب را همانجا پاشند

شعر طنز : آلفا و بتایید!

هین درب نکوبید! و خودکار نشوتید!
هنگام خروش آمده لطفا بصدایید!

فال نامه مجازی با شرح ابیات

شعر طنز : فضایی در مجاز

نه این که تا نصف شب در صف بنزین بایستی و سردرد بگیری و بعد که فهمیدی خبر دروغ بوده روی سینه خودت تف بیاندازی! راستی چرا روی سینه خودت تف می اندازی؟ اصلا چطور این کار را می کنی؟!

سفرنامه بلاد فرنگ

این چشم آبی های متاسف

ندانستیم اف ای تی افی که می گوید چیست اما ذیل تلفظ آن قطراتی از آب دهانش بر چهره مبارکمان پاشید که اگر از جانب رعیت خودمان که هیچ صدر اعظممان چنین بی خردی سر زده بود زبان از پس حلقومش می کشیدیم اما لامصب مثل عسل می ماند!

عنوان