چوپان خنده اش روی لبهایش خشک شد. سر و کله ی یک نفر که هماهنگ شده بود پیدا شد. عکسش را گرفت و رفت تیتر بزند: «شادی ملت». دهقان فداکار گفت: «در راه که می آمدم گرگ هایی که می گفتی را واقعا دیدم .سیر و راضی بودند.»
همواره طبق نصایح ترم بالایی ها در اردوی ترم اولی ها، هیچ وقت کتابهای عمومی را نخریده و نکات مهمی که توسط استاد اعلام شده :«حضرت عباسی در امتحان می آیند» را طبق یک سنت دیرینه کپی کرده ایم
ما دمپایی ها را دست کم نگیرید. فکر نکنید همین دو لنگه ی بی رنگ و چرکی که بوی جوراب می دهد و یک جای خوابگاه پارکش می کنید و بعد هم پیدایش نمی کنید، چیز بی اهمیتی است.
متاسفانه بحران آب، به دلیل سهولت خرید آب معدنی همیشه مورد غفلت واقع شده است، چه برسد به حالا که داریم آب معدنی را وارد هم میکنیم. یک ضرب المثل مدیریتی هست که میگوید: «تا وقتی که میتوانیم وارد کنیم، مگر عقلمان کم است که برویم و درستش کنیم؟»