شعر طنز : درد دل یار

درد غم گرانی
افتاده هی به جانم

با کاغذ گلاسه
بسته شده دهانم

روایت هفته

روایت هفته

دوباره نه! نکن جنجال لطفاً!
نکن «زن» را خز و پامال، لطفا!
هنوزم درد دارد جای قبلي
نگو از «انتخاب» و... لال لطفاً!

وقتِ «باید بشود»

وطن ما ز تقلای وزیر ورزش

خواستگاه بشری همچو کِلِی خواهد شد

جسم از باده‏‌ی روحانی تو مست شود

سرکه در شیشه‌‏ی عمر همه مِی خواهد شد

زُل زده بر دهنت، چشم طرفدارانت

وقتِ «باید بِشَود» های تو کِی خواهد شد؟

روایت هفته

از این همه بخشش مدام و نفقه

چشمم زده بیرون ز کجا؟ از حدقه

من لاکچری ترین گدای عالم هستم

واریز شده توی حسابم صدقه

همه ی روزها بجز جمعه!

روایت هفته

عنوان