شعر طنز
سندروم کتاب

راه راه:
بار می‌زد روز و شب نیسان کتاب
پخش می‌شد گوشه‌ی میدان کتاب

دست توران و فرنگیس و سحر
دست اصغر مرتضی پیمان کتاب

می‌شد از سیصد روش با افتخار
طبخ در هر جور رستوران کتاب

جای عود و مود و شمع و ممع بود
روی سنگ قبر قبرستان کتاب

مجرم حبس ابد هم می‌کشید
یادگاری گوشه‌ی زندان کتاب

نان گران می‌شد مرتب هر سه روز
برخلافش بیشتر ارزان کتاب

یک نفر پیدا شد از مستان عشق
گفت می‌خوانم در این هجران کتاب

توپ و تانکی مرد جنگی‌مان نداشت
داشت جایش تا بن دندان کتاب

یافت می‌شد پیش بی‌پولان و هم
در میان مجلس اعیان کتاب

زیر قرضی داشت له می‌شد کسی
کرده بود این قرض را جبران کتاب

در عروسی‌های ناب مختلط
همچو قدسی بود دست‌افشان کتاب

در میان مستطیل سبز هم
می‌زد از هرسمت برگردان کتاب

مجری برنامه‌های آن وری
بی‌امان می‌گفت جاویدان کتاب

از جلو بالا عقب چپ یا که راست
کرده بود از هرجهت توفان کتاب

غصه‌ای من باب کمبودش نبود
نشر می‌شد چون به هر میزان کتاب

کرده بود القصه کل شهر را
مثل باران سخت بمباران! کتاب

۴ Comments

  1. افشار ۱۳۹۵-۱۱-۱۷ در ۷:۲۹ ب٫ظ- پاسخ دادن

    خوشم میاد هرکی خونده حرفی واسه گفتن نداشته!

  2. دلدار ۱۳۹۵-۱۱-۱۵ در ۶:۰۲ ب٫ظ- پاسخ دادن

    مصرع دوم این بیت
    در عروسی‌های ناب مختلط
    همچو قدسی بود دست‌افشان کتاب
    قدسی؟
    میشد آشنا تر رو نام برد

  3. دلدار ۱۳۹۵-۱۱-۱۵ در ۴:۰۷ ب٫ظ- پاسخ دادن

    آفرین زیبا بود.
    فقط این بیتش زیاد دلنشین نبود

  4. همشهری ۱۳۹۵-۱۱-۱۵ در ۳:۱۳ ب٫ظ- پاسخ دادن

    عالی بود

ثبت ديدگاه