می کند هی دلبرم انکار
آزادی کم است

می کنم اصرار هی اصرار آزادی کم است
می کند هی دلبرم انکار آزادی کم است

ظرف های شام را شستم به زور جیغ هاش
ظرف شستن با چنین اجبار، آزادی کم است

دستپختش را به یاد عهد خدمت می خورم
کلهم در محضر دلدار آزادی کم است

جست و جویی کردم از اوضاع آزادی شبی
آمد از غیبم ندا هشدار! آزادی کم است

گفتمش هشدار را طبق چه فرضی گفته ای؟
گفت طبق آخرین آمار آزادی کم است

آن ور آب است قطعا غرق آزادی ولی
ایطرف از خشکی بسیار آزادی کم است

پهلوی جان، روسری را از سر مردم کشید
دید چون در دوره ی قاجار آزادی کم است

اصل آزادی فقط در دوره ی قاجار بود
یک تن و صدها، هزاران یار آزادی کم است؟

در پی دل دادنی بانو زلیخا طرد شد
آه که در قصر پوتیفار آزادی کم است

از زبان حضرت حافظ شنیدم دوش گفت:
نیست چون میخانه و میخوار آزادی کم است

در خیابان، انقلابی شد به پا با روسری
روسری را برده او بر دار، آزادی کم است

دلبرم تریاک هم ای کاش بر چوبی رود
تا نگوید یک نفر شرکار، آژادی کم است

دوربین های مدارِ بسته را کاهش دهید
گفت دزدی بر سر بازار، آزادی کم است

بودن شلوار، خود ضد حقوق مردهاست
تا که باشد بر تنم شلوار آزادی کم است

تا که شاید از غم این عقل آزادم کنند
می کنم تکرار هی تکرار آزادی کم است

يك ديدگاه

  1. خودش ۱۳۹۶-۱۱-۲۲ در ۸:۵۷ ب٫ظ- پاسخ دادن

    :)))) خیلی خوب بود

ثبت ديدگاه




عنوان