من خودم سلطان نقدم، نقدِ من سرداده‌ای؟!
شکایت می کنم

راه راه: از در‌ و دیوار این کشور شکایت میکنم
اقتدارم تا شود باور شکایت میکنم

خوانده ام درس حقوق و خبره ام در تبرئه!
از جناب قاضی و افسر شکایت میکنم

سمت برجامم یکی آن‌ور نگاه هیز کرد
غیرتی هستم من از آن‌ور شکایت میکنم

غیر فردوسی که از نام «فریدون» خوب گفت
از تمام شاعران یک‌سر شکایت میکنم

این چه معنی دارد اصلا توی شعر و ‌حرف بوق!
از می و ساقی و از ساغر شکایت میکنم

چون تصادف ها زیاد است و دل من ریش شد
از پراید و ولوو و خاور شکایت میکنم

این چه وضع فوتبال باشگاهی ست؟! از
مافیای لیگ و جادوگر شکایت میکنم

من از‌ این خاکی که آمد در هوا شد ریزگرد
بعد کلی ژست اشک‌‌آور شکایت میکنم

هر صدایی که کمی مشکوک باشد خوب نیست
تا کند خر در چمن عرعر شکایت میکنم

پانزده میلیون به نام مزدوج ها شد دگر
هر که مانَد بی زن و شوهر شکایت میکنم

میفرستم بیست سی را تا درون قصه ها
دیو را ترسانده از دلبر شکایت میکنم

عاشق نقدم ولی نقد همه غیر از خودم
از خدا ناقد شوی کمتر شکایت میکنم

با کسی شوخی ندارم، انس باشد یا ملک!
گر چه #جبرائیلی ای آخر شکایت میکنم

من خودم سلطان نقدم، نقدِ من سرداده‌ای؟!
جمع کن، تشویش اذهان‌گر!… شکایت میکنم

بوسه دادن بر لبان منتقدها خز شده
گفته باشم بعد از این دیگر شکایت میکنم

يك ديدگاه

  1. safura ۱۳۹۶-۱۱-۰۷ در ۹:۲۶ ق٫ظ- پاسخ دادن

    آفرین

ثبت ديدگاه