در آن روزگار (اکثریت) مسئولین جوان بودند «هم به دل هم به شناسنامه»، آنها وِلکنشان به میز و صندلی ریاست اتصالی نمیکرد و چُنان از مادیات فارغ بودند که سرانجام جوانیشان به شهادت گره میخورد.
برای آمدن و حتّی نیامدن سیل، زلزله، باد، ریزگرد، باران و همه پدیدههای طبیعی و غیر طبیعی کشور را سرزمین نفرین شده بدانید و آرزو کنید جلبکی در اقیانوس آرام بودید تا مجبور به زندگی در این کشور نمیشدید.
مشکل جدی آن زمانی بود که با پدرش سر رئیسِ خانه بودن دعوایشان شد که الحمدلله وقتی یک بار با «یک پارچه» از «هشت پارچه ظروف کروپسِت» توی سرشان کوبیدم، هر دو فهمیدند رئیس خانه کیست!