داستانی نه چندان دور از یک شروع و پایان

روباهی که صدایش را بست…

روباه قصه ما بر خوانش دقیق تحریرها و یاهاهاها های مناسب، وسواس به خرج می‌داد و دقیقاً راس ساعت‌ ۱۲ شب، زیر آواز می‌زد و حیوانات دیگر را آزار می‌داد. انسان‌های اطراف نیز دقیقاً در همین ساعت، صدای آواز روباه دشتی‌خوان ما را می‌شنیدند.

دانستنی‌های نیمه‌مفید

عیدی من یادت نره!

▪️ آیا می‌دانستید میزان مشارکت شما در امر خانه‌تکانی، رابطه‌ای مستقیم با مبلغ عیدی دریافتی از جانب مادرتان دارد؟

بچگانه‌هایی از ماه رمضان

به میهمانی می‌رویم…

ما و برادر کوچکمان، پای ثابت سفره‌های افطار هستیم، یعنی ممکن است بابای‌مان روزی در محل کارش افطار بکند؛ اما ما در خانه افطار می‌کنیم. ماه رمضان همیشه خوب بوده‌است. وعده افطار به وعده‌های اصلی ما و برادرمان اضافه شده است و همیشه بعد از این ماه، لباس‌های ما به درد برادرمان می‌خورد و دیگر لباسی اندازه ما در خانه وجود ندارد.

پیرامون روز جهانی آب

وقتی جهانی به آب بند است

مکن است مخاطب فکر کند که زندگی‌اش روی آب بند شده‌است و ناگهان فرو خواهد ریخت. فکر دور از واقعیتی هم نیست و حتی ممکن است لفظ ناگهان برای آن زیاد هم باشد. مثلا که فکرش را می‌کرد که بانکی در آمریکا با سر به زمین بخورد و فدرال رزرو (بانک مرکزی آمریکا) خیلی زیرجلکی، چند صفر به اعداد کامپیوتر اضافه کند و ...




عنوان