ماجرای یک دادگاه

نه خان یوسف، نه جبالیا، جانم فدای عسقلان

درسته جسم اسرای ما سالمه اما اونها روش شکنجه روحی بلندمدت رو پیاده کردند. بدترین شکنجه اینه که آدم رو وابسته کنند و بعد رها کنند.

عید با قصد ده روز

خانه‌تکانی که جیبم را تکاند

پروردگارا، خودت گوشی بازار نرفتن و نرسیدن وُسعمان برای خرید لباس عید را به دست همسر و فرزندانم بده. خودم جراتش را ندارم.

نقضیه‌جات با موضوع درختکاری

لذتش رو ببر بِرار!

قسم کله یا دم خروس؟

سلسله مکاتبات کاخ سفید

در ضمن اگر آمدی سری به آشپزخانه ما بزن و کمی آنجا کار کن تا از اقساط بدهکاری‌ات کم شود. قرار بود بیایی ولی نیامدی سرآشپز هم ناراحت است و می‌گوید آن دلقکی که قرار بود بیاید و آشپزی یاد بگیرد و کمی خنده به لب ما بیاورد چرا نمی‌آید؟

نرو!

نامه‌ی یک‌دل‌شکسته‌ی عاشق

ای مو زرد و زیبا! چرا نیامده دست رد به سینه‌ام زدی و مرا از خود راندی. چه کسی جای من را گرفته؟ نکند آن پوتین پر زرق و برق واکس‌کشیده در گوش تو سخن‌چینی من را کرده است؟