توی طیاره صبحانه خوردهایم.» این را همسفرها به خانمهای خانه میگویند که یعنی صبحانه نیاورید. همسفری که از همه بیشتر اصرار داشت «تو رو خدا نیارید»، در انتهای کار که با یک تکه نان، ته ماهیتابهی املت را هم میسابد، بالاخره رضایت میدهد سفره را جمع کنند.
میشینه جلو در منتظر میمونه تا صاحاب ماشین بیاد و ماشین رو جابجا کنه. بعد از اینی هم که صاحاب ماشین اومد، باهاش وارد مذاکره برد-برد میشه و نهایتا همونطور که نمونهاش رو قبلا دیدیم، ازش بابت اینکه در ورودی خونهشون جلوی محل پارک این بنده خدا واقع شده معذرت میخواد.