خاطرات پدرم از دهکده ای که در آن زندگی میکرد...

عر عر خری تضمینه!

دیگه حیوونکی تا زمینای مَشتی رو میبینه همونجا چند کیلو عنبر نسارا تولید میکنه. دَشت‌بونم راضیه و از وقتی کرونا اومده چند ملیارد عنبر نسارا فروخته!

شب یلدا در نگاه شاعران

یک دقیقه بیشتر به احترام زکریای رازی

شاهد از دیار غیب شعرش را رساند؛ این بیت احتمالا از زبان حال همان عاشق بینوایی است که توصیه‌های ایمنی را جدی نگرفته و جلوی خلق الله دیوان را گشوده. حضرت حافظ هم نامردی نکرده و گفته «در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند»...

چالش مصرع سوم

امضای کری فقط هچل بود هچل

یک عده هنوز در پی برجامند
آسوده و سرگرم خیالی خامند
امضای کری برای شان تضمین است
دلخوش به حضور روح بدفرجامند

مصاحبه با تمساح دریاچه چیتگر

اوه مای اشک!

-اوه... نماینده...من نماینده اتحادیه یوروپ بود... ولی... اوه گاد... آی کنت...

+دارین گریه میکنین؟ ناراحتتون کردیم؟ یاد خونتون افتادین... هوم... میس خونه؟

-نو... نو... نات هوم...

نماز فقط با نیما زم!

تویی که نمیشناختمت!

خود روح‌الله هم آن‌قدر نورانی شده بوده که نزدیک بوده عبا روی دوشش بیندازند و بفرستندش جلو بایستد، اما خودش تواضع کرده و نرفته. صد حیف...




عنوان