انشای امیر علی ۸ ساله از مشهد

دعوا یعنی دوست داشتن!

پدرم هفته ی گذشته که روی دیوار نقاشی کشیده بودم برای این که دیگر این کار زشت را تکرار نکنم، دعوایم کرد کمی هم گوشمالی ام داد. اما چون من را دوست داشت برایم بعد از گچ گرفتن دستم بستنی خرید...

در مصائب سینما رفتن

رفته بودم سینما، از بس زنم اصرار داشت

همسرم مثل آباژور پیش چشمانم نشست
می‌شنیدم که مرتب برلب استغفار داشت

مکالمات تلفنی اعلی‌حضرت با هِنری کیسینجر دم رفتن!!

سالروز نیاز به استراحت!

کیسی‌جان درود! دست‌مان به كرواتت! از مصر و مراکش ما رِ انداختند بیرون! هر چه به این در و آن در می زنیم هيچكس به ما جا نمی دهد! چشم‌سفید‌ها! یعنی جواب آن همه خوش خدمتی ما در ایران یک پنت هاوس نقلی در لندن یا پاریس نبود؟!

برای شهدای سانچی

باید صدای ناله ام آتش بگیرد

باید برادر با برادر جان بگیرد
یا در کنارش، هم قسم، آتش بگیرد

این سر نوشت تلخ دستان درخت است
یک روز باید لاجرم آتش بگیرد

دستور العملهای BBC برای بعد از اغتشاش

تحمل کن اگه حتی تحمل کردنش سخته!

اگرچه هنوز جمهوری اسلامی سر کار است، اما خطر سر کار آمدن رضا پهلوی از سرتان گذشته است. هرچند احتمالش خیلی کم بود اما بالاخره حتی تصور اینکه موجودی با آن میزان آی‌کیو ممکن است روزی در یک جایی حکومت کند در نوع خودش یکی از وحشتناکترین کابوسهاست.