شعر طنز
سرطانِ سعودی!

راه راه:

گل در بر و می در کف و معشوق جوان است
افسوس که در چهره ی دیوان و ددان است

آن کس که نداند و نداند و نداند
مفتی سعودی ست که از بی خردان است

چندی ست که مفتی سعودی متنفر
از قاطر و قُطر و قٙطٙر و قطره چکان است

کی؟ شیخ سعودی خود آن دیو مگر کیست؟
بیزار از آن چهره ی او کل جهان است

از شیخ سقوطی چه توان گفت به جز هجو
این غده ی بدخیم شبیه سرطان است

از استِ ت ِ تِرس لکنت ناجور گرفتی
بی شک همه اش زیر سر داعشیان است

شمشیر تکان دادی و قِر دادی و اینک
کافیست دگر نوبت شمشیر زبان است

ثبت ديدگاه




عنوان