نگاهی به کتاب طنز برانکارد دربستی از مجموعه دارودسته دارعلی، اثر اکبر صحرايی
برانکارد! برانکارد! دربست…

راه راه: برانکارد دربستی، مجموعه بیست و چهار خاطره گونه از دوران دفاع مقدس است که راوی – نویسنده – تلاش کرده تا با بزرگنمایی و تکرار بخشهای نمکین، آنها را شیرین تر و دلچسب تر تقدیم خواننده کند. در واقع “دارعلی” خود نویسنده است که هم راوی است و هم ناظر رویدادهایی است که در مجموعه آورده شده و به زبان طنز روایت شده اند.
شاید بتوان گفت یکی از سخت ترین شاخه های طنزنویسی، روایت رویدادهای کاملاً جدی و اغلب بسیار مهم با قلم طنز است. از آنجا که این رویدادها ممکن است تا مرز تقدس نیز پیش رفته و جزء بلافصل ارزشهای یک ملت درآمده باشند، تجربه مواجهه با آنها به زبان طنز، بیش از پیش دشوار و سخت می نماید. در اینگونه موارد غالباً نویسندگان سعی می کنند تا با استخراج نقاط بانمک و رویدادهای بامزه ای که در دل رویداد اصلی به وقوع پیوسته اند، آنها را بزرگتر نشان داده یا تمرکز روایت را روی آنها قراردهند. این روش شاید در ابتدا و ظاهراً پاسخگوی رفع مشکل باشد اما موجب می شود که “خنده” از طنز حذف شده یا به میزان قابل توجهی کاهش یابد زیرا اتفاق، حادثه یا حتی گفتگوی خنده داری که در دل یک رویداد و در شرایط زمانی و مکانی آن شکل می گیرد لزوماً در زمان یا مکانی دیگر خنده دار نخواهد بود، بلکه ممکن است بی معنی جلوه نماید. گذشته از اینکه معنای متبادر شده به ذهن خواننده را نیز نمی توان پیش بینی کرد.
شاید به همین دلایل، نویسنده برانکارددربستی، سعی کرده تا هردوکار را انجام دهد یعنی هم نقاط طنز موجود در خودِ رویدادها را بزرگنمایی و بازتعریف کند و هم با استفاده از دو ابزار دیگر یعنی لهجه هموطنان استان فارس و برخی لطیفه های امروزی، قدری به نمکشان بیافزاید و پیامی را در دل آن جای گذاری کند. در عین اینکه به هرحال و به عنوان راوی حاضر در صحنه اغلب این رویدادها و خاطرات، بیانگر و روشنی بخش گوشه هایی از تاریخ و اسنادات حماسی و ملی کشورمان نیز هست. برتری دیگر این کتاب ۱۴۰ صفحه ای که توسط انتشارات سوره و درسال ۱۳۹۲ به بازار نشر رسیده است، کوچک بودن خاطره های روایت شده در آن است چنانچه اکبر صحرایی در صفحه ابتدایی آن هردوگروه خوانندگان کم حوصله و پُرحوصله را به خواندن کتاب دعوت می کند و مژده می دهد که هردو می توانند در حد حوصله و دلخواه خود از همراهی با راوی لذت ببرند.


در همین وعده ابتدای کتاب، صحرایی نوید داستانی تودرتو را به خوانندگان پُرحوصله می دهد که به نظر می رسد در کتاب خبری از آن نیست و شاید منظور نویسنده تنها اشتراک فضای رویدادها و شخصیت های اصلی داستانک ها بوده است.
همانطور که پیش از این بیان شد، استفاده همزمان و مکمل از رویدادهای طنز، گویش شیرازی و لطیفه های امروزی از نقاط قوت و برتری های این کتاب است اما نویسنده فراموش کرده که برخی اصطلاحات شیرازی یا حتی کلماتی که در جبهه استفاده می شده، نیاز به توضیح یا معنی دارد تا خواننده امروزی کتاب – که بیشتر آنها حداقل دونسل با دوران دفاع مقدس فاصله دارند – نیز بتواند طنز مستتر در روایت را دریابد و لبخندی بر لبانش بنشیند. در برخی موارد این توضیح برای کل روایت لازم به نظر می رسد.
نکته آخر اینکه تعداد زیادی از روایت ها در عین داشتن گوشه های طنزآمیز و طنزموقعیت برساخته توسط نویسنده، به پایان عبرت انگیز یا حتی متأثرکننده ختم می شوند، گویی خواننده با کتابی از مجموعه خاطرات دفاع مقدس مواجه است که در برخی موارد، لبخندی هم بر چهره اش می نشاند.
“- حالا بدون پا چیکار کنم آقو؟
– برادرمن، ببین بغل دستیت سرنداره و هیچی نمیگه!
نوجوان برمی گردد و به جنازه بدون سر کنارش زُل می زند. بعد نیشش تا بناگوش باز می شود و می گوید:اینکه شهید شده آقو، اما باز من رو درک نمی کنی.
– تو باید خداروشکر کنی که پاتو در راه اسلام دادی.
نوجوان با پشت آستین عرق صورتش را پاک می کند و می گوید:گفتم درک نمی کنی آقو… بدون پا تو حمله که نیستم هیچ، دیگه توی جبهه هم راهم نمیدن”(ص ۸۰)

ثبت ديدگاه