نامه‌هایی به فرزندم سیاوش (5)

کپی‌پیست

کمی بیشتر می‌ماندیم، عمه‌ات تصمیم می‌گرفت کاسه‌حنای مادربزرگت را بردارد و کمی رنگ مو قاتی کند و یک کله‌ زرد عقدی تحویل ما بدهد که فرهایش را با اتوی لباس صاف کرده بود.

شرح و تأویلی بر شعر «یه دختر دارم شاه نداره»

پدر کم توقع!

«از خوشگلی تا نداره، به این و اونش نمی‌دم به همه نشونش نمی‌دم، به خواستگارش نمی‌دم، به هر دیارش نمی‌دم به کسی می‌دم که تک باشه، ملک باشه، ملک باشه»

مردانه همت کن

به رب گفت در کل عمرم چرا
فقط این دعایم نشسته به بار؟

خدایا شِکر خورده‌ام عفو کن
مرا کن از این نقش‌ها برکنار

نامه‌هایی به فرزندم سیاوش (۴)

مدیر کارخانه پدرزنم

مسئله اصلی لباس خواهرم نبود، بلکه پروژه آنجایی متوقف شد که ما هر چه در اطراف و اکناف تا شش نسل قبل و بعد و زیرشاخه‌های هرمی فامیل و دوست و آشنا را گشتیم یک دختر پولدار پیدا نشد که نشد.