بعد از روی کارآمدن دولت جدید و در راستای تلاش برای چرخاندن چرخ زندگی مردم و سانتریفیوژ، کلید را از ته جیب درآوردند (البته ظاهرا ته جیب دیگر بوده و آن هم سوراخ!) تا قفل مذاکره با آمریکا (در دایرهالمعارف مفتاح مفاضیح: کدخدا. گولاخ دنیا. آن کس که باید باهاش بست.) را باز کنند.
دید چیاویانگ مثل چی تا لنگ ظهر خوابیده و در پی کار نیست. فریاد برآورد که ای مرد برو صیفیجاتی بستان و به خانه بازگرد تا ترشی هفت بیجاری بسازم و بفروشم که نزدیک است از گرسنگی تلف شویم.
بعد از این که رضا پهلوی را وارد دوران بازنشستگی کردند و فرستادندش جزایر موریس گاو بچراند یا شایدم ماهی بگیرد، مردم هم خوشحال که حالا بدون شرخر میتوانیم نفس بکشیم و حق خود را مطالبه کنیم و اینگونه شد که نفت را ملی کردند و با ملی شدن صنعت نفت، دست انگلیس از این ماده سیاه بدبو کنار کشیده شد