ماجراهای خانواده در دسترس (قسمت دوم)

آس و پاس!

بعد از دوران نامزدی پدر، برنامه ریزی کرده ام که برای امتحانات آماده شوم. اما انگار سال انتخابات سال درس خواندن نیست. طبق برنامه باید صبح جمعه از خواب بیدار میشدم و تا شب درس میخواندم. صبح که نه! ظهر ساعت یازده و نیم بلند شدم.

گزارشی از یک حماسه

شما واسه چی اومدی؟

من افسردگی دارم، دکترم گفته بیام اینجا کاندیداها روببینم روحیه م شاد بشه. خداروشکر موثر هم بوده. از مسولین تشکر میکنم فقط اگه به جای هرچهارسال هر شیش ماه باشه بهتره.

چیزهایی که عمرا اگر می دانستید...

ناموسا؟!

آیا می دانید داشتن ۲۰۰ کیلو وزن با این که فی نفسه آپشن خوب و جذابی است، اما برای ثبت نام در انتخابات ریاست جمهوری، کافی نیست و آپشن های دیگری هم لازم است؟

ماجراهای خانواده در دسترس (قسمت اول)

غلام پرزیدنت!

خدا را شکر که مهلت ثبت نام در انتخابات تمام شد و گرنه خانواده ما به سمت نابودی می رفت. البته تا رد صلاحیت پدرم هنوز این احتمال وجود دارد. او با چند فروشنده دیگر صحبت کرده بود و آنها هم از نامزدی پدرم در انتخابات حمایت کرده اند.