حسن افزود: «نکن ممد. ننویس. هی ضایعبازی درنیاور. یهو نظام بهت گیر میدهد. بقیه هم میخندند!» ممد گفت: «کردم! به شما هم از الکی گفتم که میروم تهران. برداشتم یک نامه به نمایندگی از آزادگان برای نظام نوشتم تا به حرمت من که در واقع نمایندهی آزادگانم، حصر را تمامش کنند. هیشکی هم نخندید.»
بدان و آگاه باش که وقتی پشت تریبون مجلس میروی و شروع میکنی به شعر خواندن، شهریار که خودش شاعری دلسوخته و استاد و برند زمانه بوده است هم پیش تو لنگ میاندازد.