محمد و مایکل از فاصلهای خیلی دور به سمت هم میدوند، میدوند، میدوند، یک قطار رد می شود میایستند و بعد دوباره میدوند و بالاخره همدیگر را در آغوش میگیرند
جناب شازده امر بفرمایید این ضعیفه ساحره را تا دم در دروازه تمشیت کنند تا هر چقدر دلش میخواهد با گدایان و اوباش آنجا دست بدهد. به این ساحره رحم کنید، رویم کف پایتان؛ فردا حمام کردن وسط عمارت را هم مباح اعلام میکند.