روزنوشت خواستاری و خواستگاری درعصرجدید

دوان دوان می‌رویم

راستش دیروز که رفته‌بودیم برای خواستگاری دختر اقدس خانم، با دیدن اقدس خانوم خودم را نگه‌داشتم اما با دیدن دخترش دیگر چیزی ندیدم! چشم بازکردم دیدم در بیمارستانم! تازه فهمیدم که غول مرحله آخر دختر اقدس خانم است نه خودش! تازه توی بیمارستان صدایش را می‌شنیدم که می‌گفت اگر ما قبول کردیم، رسم دارند که دختر و پسر یکساعت به هم زل بزنند!

غول طلا




عنوان