روزهای غم‌انگیز پس از توبیخ کتبی

جنگ با لکسوس آبی

او درازهی نماینده نجیب سروان بود. سریع سرش را روی زانو گذاشتم و خون‌های پخش شده روی صورتش را پاک کردم. با دست پاچگی گفتم: آقای درازهی! چرا چیزی نگفتین؟ چرا از خودتون دفاع نکردین؟

روایتی کوتاه از حماسه زنان لَرده و فرار انگلیسی ها ‏

یا پوشک کنید یا عبرت بگیرید!‏

زنان روستای «لرده» که  اتفاقا سوادی هم نداشتند با چند سلاح سَرپُر، برای نجات مردانشان می روند ‏سرراه انگلیسی ها و بعد از شلیک چند تیر شروع می کنند به کِل کشیدن!!‏




عنوان