قضیه استفاده از شخصی است که از نظر جسمی محدودیت دارد. کر یا لال یا کور. اگر حرف نمیزند باید بچه باشد تا در پلانی کوبنده یکهو یک جمله بگوید و ملت پفک در دهانشان خیس بخورد. اگر نمیبیند در جایی که نقش اول حرکتی میزند، خیره در چشمانش نگاه کند، یعنی مثلا آره.
یکی از تماشاچیان از آن پلاستیک هایی که داخلش پر پلاستیک است آورده بود. شاید هم نه ولی این همه صدا از چیپسی که نصفش هواست طبیعی نبود. فکر کنم داشت ته قوطی چیپس برلیانی الماسی چیزی می جُست.
این عروس و داماد در هر آخر هفته دلشان به یک سمت جهان میل میکند و برای اینکه شرمنده دلشان نشوند بصورت شیفتی به جستجوی شبکه های تلویزیونی و آنالیز آنها میپردازند