نامههایی به فرزندم سیاوش (۴)
مدیر کارخانه پدرزنم
۱۱:۲۰ ب٫ظ ۲۷-۰۱-۱۴۰۳
قند عسلم سلام
حالت چه طور است؟ اگر از احوال من جویا باشی، خوبم! حتی وقتی به این فکر میکنم که مادرت یک بانوی جودوکار نیست، بهتر هم میشوم.
میدانم که مشتاقی تا بدانی ادامه ماجرا چه شد، پس منتظرت نمیگذارم.
مادربزرگت که کمال همنشین در او اثر کرده بود، پس از بازگشتمان به خانه، پنکه سقفی را گرفت و یک هلیکوپتری برای عمهات زد و به او فهماند که لیاقت دردانه پسرش چیزی فراتر از این خانوادههای دهاتی و بد تیپ است و اَه گویان اعلام کرد که قصد دارد برای نوههایش یک مادر باکلاس از بالاشهر بیاورد.
بد هم نبود! یک زن پولدار میگرفتم و بعد مثل فیلمها میشدم مدیرکارخانه پدرزنم!
داشتم در عالم خیال، حین خوردن آب پرتقال، روی تردمیل، دستور اخراج یکی دو تا از کارگران تنپرور کارخانه را میدادم که عمه خیرندیدهات با گفتن: «حالا تو خواستگاریت لباس چی بپوشم؟» مرا پرت کرد به عالم واقع، میان همان دم کردههای گل ختمی مادرم که قاتل یبوست بود.
مسئله اصلی لباس خواهرم نبود، بلکه پروژه آنجایی متوقف شد که ما هر چه در اطراف و اکناف تا شش نسل قبل و بعد و زیرشاخههای هرمی فامیل و دوست و آشنا را گشتیم یک دختر پولدار پیدا نشد که نشد.
چارهای نبود، مادرم حاضر به پذیرش شکست پروژه نمیشد و اصرار داشت که یا باید یک زن پولدار برای من پیدا کند یا دستش از گور بیرون میماند. پس طی یک عملیات انتحاری با آن لباسهای نو و باکلاسمان سوار پراید هاچ بکم شدیم و به سمت خیابانهای بالاشهر رفتیم تا به صورت میدانی به رصد، شناسایی و بررسی مادرت بپردازیم.
به محدوده مورد نظر که رسیدیم مادرم با چشمانی عقاب گونه اولین طعمهاش را شکار کرد و دستور داد سر خر را کج کنیم سمت آن بانوی متمول باشخصیت.
طبق معمول از ده متر عقبتر ترمز زدم تا دقیقا جلوی پای سوژه توقف کنیم. بی معطلی سوار شد که خواهرم در اقدامی خودجوش کِل کشید.
هنوز گوشم سوت میکشید که دوشیزه متمول با تعجب گفت: «ببخشید، فکر کردم تاکسیه» و تا آمدم به خودم بجنبم از ماشین پیاده شد.
آنجا بود که با رگ غیرت باد کرده به خودم گفتم: «به خودت بیا مرد!، زنت رو توی خیابون ول میکنی میری؟» تصمیم گرفتم مانند نقشِ مکملِ فیلمِ زندگیام که انگار نقش اولش را عمهات بازی میکرد، به دنبالش بدوم؛ اما کمربند ماشین باز نشد وقضیه کان لم تَکُنت شد.
البته صحبت مادرم که میگفت: «این اگه پول داشت به جا تاکسی، سوار جنسیس کوفته خودش میشد» هم در کنسل شدن پروژه بی تاثیر نبود.
القصه! تصمیم گرفتیم باز هم به جستوجو ادامه دهیم و البته این بار با عمهات قرار گذاشتیم دنبال زنی که خودش یا پدرش جنسیس کوپه داشته باشند نرویم که خدایی نکرده مادرمان با صحبت از تشابه جنسیس کوفته و کوفته تبریزی آبروریزی نکند.
دوست دار تو- پدرت
ادامه دارد…
? باید برند دنبال دختری ک باباش لِیسان آبی داشته باشه??
?
پس باید برند دنبال دختری ک باباش لِیسان داشته باشه??