شعر طنز
بداهه سرایی شاعران برای شیخ!
۰:۴۲ ق٫ظ ۲۸-۰۵-۱۳۹۷
راه راه: شیخ! لطفا رو به مردم این هوا خالی نبند
بیش از این در باره ی اوضاع ما خالی نبند
من به چشمان خودم دیدم که املت بود شیخ
هی نگو بوده غذامان پیتزا خالی نبند
بار قبلی کوه رفتی، ظاهرا خوش هم گذشت!
عکسهایت هست، دیگر ناقلا خالی نبند
وعده ی صد روزه ات را بار دیگر رو نکن
کم بکن روی خودت را جان ما خالی نبند
گفته ای خوب است وضع اقتصاد مملکت
لا اقل درباره ی ارز و طلا خالی نبند
گرچه در برجام پر شد مشت کشور از هوا
مرحمت فرمااز این پس بی هوا خالی نبند
چله نَه ،صد روز می گیریم ذکر «یا کلید!»
خب بیا و باز کن این قفل را، خالی نبند
گر چه از صدق و صفا صحبت فراوان کرده ای،
درس خواندی شیخ آیا؟ در کجا؟؟ خالی نبند.
دکتری اما ندیده مدرکت را هیچکس
حال وجداناً تو داری دکترا؟ خالی نبند!
چاره ی اوضاع سخت ملت بیچاره را
باز پنهان کرده ای زیر عبا؟؟خالی نبند
بقچه مادربزرگت داشت در خود توشهای
توشهای آماده کن این بقچه را خالی نبند
گفتی از کار و رفاه و اشتغال و عشق و حال
عذر می خواهم ولی ای خوش ادا خالی نبند
بس کن آقا ادعا را…بس نکردی، پس بکن
از نگاه حیدری قدری حیا، خالی نبند
اعتصامی گفته:« بد کردار را بد کیفر است»
گر نمی خواهی تو فحش و ناسزا خالی نبند
چون بلایی بر سر این مملکت نازل شدی
کاش میدادیم جاخالی؛ بلا! خالی نبند
جان من جان خودت یا جان لاریجانیان
جان اسحاق جهانگیری بیا خالی نبند
دفعه ی بعدی که سمت دوربین زُل میزنی
از شروع صحبتت تا انتها خالی نبند
خوب بود و شیرین
فقط مصرع دوم به نظرم مشکل وزنی داره