افشاء منبع آگاه درمورد ماهیت تاجر بی‌گناه
تاجر و موساد خوب خلوت کردن…

با سلام خدمت شما مخاطبین گرامی، در خدمت مهمانی هستیم که با اصرار خودشون به این برنامه دعوت شدن و گویا می‌خوان پشت‌ پرده حملات موشکی ایران رو افشا کنن.
+ می‌شه خودتون رو معرّفی کنید لطفاً.
– نه‌خیر، نمی‌شه.
+ چرا؟
– باید هویتم مخفی بمونه.
+ خب چهره‌تون که الآن کاملاً داره دیده می‌شه.
– عه؟! مگه شطرنجی نمی‌کنید؟
+ ما برنامه‌ سرگرمی شبانگاهی هستیم، چرا باید صورت مهمونا رو شطرنجی کنیم؟
– ای بابا! به این یارو گفتم یه برنامه‌ خبری پرمخاطب صبحگاهی هماهنگ کنه. خب از الآن شطرنجی کنید لااقل.
+ از اتاق فرمان می‌گن که شطرنجی شدید؛ ولی هنوزم باید یه اسمی بگید که زیرتون بچسبونیم.
– چرا باید زیرم اسم بچسبونید؟
+ زیر تصویرتون تو تلویزیون!
– آها؛ خب بزنید منبع آگاه.
+ بسیار خب آقای منبع آگاه؛ بفرمایید افشاتون رو بکنید که بعدش نمایش کمدی داریم.
– من اومدم بگم که در حملات موشکی ایران یک تاجر معمولی و بی‌گناه کشته شده.
+ عه؟! کی؟!
– آقای پیشرو دیزایی که واقعاً تاجر خوبی بود دایی‌جان!
+ ولی ایشون همچین هم بی‌گناه و معمولی نبوده. طبق اطّلاعات ما این آقا مسئول حفاظت و تأمین لجستیکی جاسوس‌های موساد در کردستان عراق بوده.
– آقا این بدبخت چون آدم غریب‌نوازی بود، دیده یه مشت جاسوس اسرائیلی تو کردستان عراق همینطور ول می‌چرخن، دلش سوخت و زیر بال و پَرِشون رو گرفت؛ همین! دیگه لجستیکی مُجستیکی چه صیغه‌ایه؟
+ آخه فقط این که نیست؛ مسئول مستقیم صادرات نفت از کردستان عراق به اسرائیل هم بوده.
– بابا شما چرا هر شایعه‌ای رو باور می‌کنید؟ این پدربزرگش در سال‌های قبل، از این نفتی‌ها بوده که با چهارچرخ نفت می‌فروختن، برای همین بعضی وقت‌ها برای بزرگداشت یاد پدربزرگش، به صورت نمادین یکم نفت هم می‌فروخته. حالا کاسب کاسبه دیگه، هرکی مشتری باشه، بهش می‌فروشه؛ اسرائیل هم مشتری بوده.
+ آخه اصلاً این آدم غیرنظامی هم نبوده که هیچ، بلکه مسئول ارتش خصوصی گروه فالکون هم بوده.
– ارتشی که نبوده به اون‌صورت؛ اینم باز به‌خاطر همون دلسوزی‌ش بوده. این می‌خواست به بازنشسته‌های ارتش آمریکا یه خیری برسونه، اومد اینا رو استخدام کرد که آخر عمری یه کمک‌خرجی بهشون بده. به خدا تو از زندگی این بازنشسته‌ها خبر نداری؛ با حقوق بازنشستگی پول جهاز دخترشونم در نمیاد.
+ آمریکایی‌ها که اصلاً جهاز نمی‌دن به دختراشون!
– خب باشه؛ یعنی مثلاً اگه می‌خواستن جهاز بدن، با حقوق بازنشستگی پولش در نمی‌اومد.
+ آقا اصلاً همه‌ اینا رو بذاریم کنار؛ این آدم مسئول مستقیم آموزش‌های ویژه جاسوسی موساد در منطقه بوده.
– خب بیا! خودت داری می‌گی به حرفه‌ آموزش و تعلیم مشغول بوده. یعنی نه‌تنها یک تاجر بی‌گناه بوده، بلکه یک فرهنگی آبرودار هم بوده. استاد استاده دیگه، فرقی نداره شاگرداش جاسوس باشن یا دانشجوی ریاضی.
+ ما که هرچی گفتیم، شما یه توجیهی داشتی. این آدم ارتباط نزدیک با موساد داشته؛ چطور می‌تونه آدم معمولی و بی‌گناه باشه؟
– آقا اصلاً شما از جای خاصی خط می‌گیرید، وگرنه مجری یه برنامه سرگرمی شبانه، چطور این‌همه اطّلاعات داره؟ معلومه منو به برنامه‌تون دعوت کردید که چهره‌م رو تخریب کنید.
+ اولاً ما شما رو دعوت نکردیم، خودت به زور خودت رو دعوت کردی؛ دوماً چهره‌‌ات که از اول شطرنجی بوده، چطور می‌خوایم تخریبش کنیم؟!
– اصلاً من به نشانه‌ اعتراض برنامه‌ رو ترک می‌کنم.
+ خیلی هم عالی… خب ترک کن دیگه، چرا نشستی؟!
– مگه به مهمان برنامه هدیه نمی‌دن؟
+ ای خدا! آقا من می‌رم پشت صحنه، هروقت این رفت خبرم کنید بیام.

ثبت ديدگاه




عنوان