خاطره‌نگاری در یک دایره مهم در اداره کار
خندوانه‌ی کاری

راه راه: نظر به گماشتیده شدن بنده به مسئولیت خطیر فعلی و به توجه به تاکیدات جنابتان مبنی بر ارائه گزارش هفتگی، گزارش هفته پشت سر به اختصار خدمتتان ارائه می گردد.

شنبه

کیفم را برداشتم و کلید اداره را از تویش درآوردم. رفتم تو. در ابدارخانه چایی را دم کردم. تا آمدم سر کارم دیدم ای بابا. چقدر شلوغ شده. میزان مراجعین خیلی بود. ۱۰۰ نفر کارمند هم از پس اینهمه جویای کار بر نمی آیند. باید درخواست نیروی کمکی کنم. بیش از ۲۵۷ نفر مشکل کارشان حل شد: ۲۵۸ نفر. شب در را بستم و رفتم.

یکشنبه

خدا شانس بدهد. با این که اصلا تبلیغ نکرده بودیم هجوم مردم باور نکردنی بود. فرم هایمان تمام شد. حتی نتوانستیم کار ۱۲۴ نفر را هم راه بیندازیم. همه اش ۱۲۳ نفر فرم پر کردند و از گشتن دنبال کار راحت شدند. شب قبل از رفتن زنگ زدم و فرم جدید سفارش دادم. امروز اکبر آقا بود و خودش در را بست.

دوشنبه

تا کی قرار است پاسوز این مشکلات اداری شوم؟ نمی دانم. فرم ها آمد ولی با فونت بی نازنین ۱۵، درحالیکه من فرم ها را با فونت بی نازنین ۱۳٫۵ سفارش داده بودم. همه را برگشت زدم. در اداره را هم بستیم ولی اکبر آقا را گذاشتم تا مراجعین را با بیسکوییت های جوین گرجی بدرقه کند که روی دستمان باد کرده بود و هیچ کدام از کارمندان نمی خوردند. نیرو های جدید هم آمدند. برای هیمن سر ناهار سس دلپذیر کم آمد و مجبور شدیم سالاد را با روغن زیتون بخوریم.

سه شنبه

فرم ها چاپ شده بود و هر کارمند کار دو نفر را راه انداخت. این مقدار کارراه‌اندازی در همه اداره ها بی نظیر است. باید درخواست تشویقی برای کارمندان بکنم. کار ۳۹۶ نفر راه افتاد. روز خوب بود. الحمدلله. نیروهای جدید زبده و کار آمد هستند.

چهارشنبه

فرم را درست کنیم خودکار هایمان تمام می شود. هر جای این اداره یک جایش می لنگد. وقتی خودکار تمام شد ظل آفتاب ظهر بود و فقط رسیده بودیم ۲۷۴ نفر را از آمار بیکاران خارج کنیم. فردا قرار است تابلوی اداره را بیاورند. هفته آینده برای تابلو هم که شده جمعیت بیشتری مراجعه کننده خواهیم داشت.

پنجشنبه

درست است که بار خودکار نرسید ولی تابلو خیلی خوب بود. با برچسب شبرنگ دار و فونت نستعلیق رویش اسم اداره را نوشته بودند: اداره بیخیال کردن مردم از پیدا کردن کار. خیلی کیف کردم. برای همین گفتم کارمندان صندلی ها را مثل خندانه در سالن انتظار بچیندد و جلوی متقاضیان پانتومیم بازی کنند. شادی مردم و تشویق هایشان به من انرژی می داد. خدا کند بتوانم تا آخر وظیفه خود را به درستی انجام دهم.

ثبت ديدگاه




عنوان