روایت هفته
۱۲:۰۰ ب٫ظ ۰۳-۱۰-۱۳۹۷
راه راه: شنبه:
یلدا شده پنبه دانه باید بخوریم
گَه لپ لپ و دانه دانه، باید بخوریم
از تخمه ی هندوانه هم نومیدیم
پس پوست هندوانه باید بخوریم!
یکشنبه:
سرم مثل همیشه بی کلاه است
به امیدم نشستن اشتباه است
مرا آلوده کرده دود و سیگار
هوا هستم ولی رویم سیاه است
دوشنبه:
از این همه بخشش مدام و نفقه
چشمم زده بیرون ز کجا؟ از حدقه
من لاکچری ترین گدای عالم هستم
واریز شده توی حسابم صدقه
سه شنبه؛
رفتی کانادا، پاره و ناکامش کن
با کِش بُکُشش، سریع اعدامش کن
زود است هنوز اندکی، چادر را
چون سفرهی نان توست، اکرامش کن
#پروانه_سلحشوری
چهارشنبه:
آن عینک تو ظریف نه، خوش بین است
عکس العمل تو، بی دعا آمین است
از غرب خبر آمد و از شرق رسید
گفتند که امضای کری تضمین است
پنج شنبه:
بر تیر، یکی شاپرکی بود
مشغول حساب دفتر و سود
نان داشت اگر، سهسوت میکرد
بر تن، زره و به سر، کله خود
ثبت ديدگاه