روایت هفته

راه راه: شنبه:

یلدا شده پنبه دانه باید بخوریم

گَه لپ لپ و دانه دانه، باید بخوریم

از تخمه ی هندوانه هم نومیدیم

پس پوست هندوانه باید بخوریم!

یکشنبه:

سرم مثل همیشه بی کلاه است

به امیدم نشستن اشتباه است

مرا آلوده کرده دود و سیگار

هوا هستم ولی رویم سیاه است

دوشنبه:

از این همه بخشش مدام و نفقه

چشمم زده بیرون ز کجا؟ از حدقه

من لاکچری ترین گدای عالم هستم

واریز شده توی حسابم صدقه

سه شنبه؛

رفتی کانادا، پاره و ناکامش کن

با کِش بُکُشش، سریع اعدامش کن

زود است هنوز اندکی، چادر را

چون سفره‌ی نان توست، اکرامش کن

#پروانه_سلحشوری

چهارشنبه:

آن عینک تو ظریف نه، خوش بین است

عکس العمل تو، بی دعا آمین است

از غرب خبر آمد و از شرق رسید

گفتند که امضای کری تضمین است

پنج شنبه:

بر تیر، یکی شاپرکی بود

مشغول حساب دفتر و سود

نان داشت اگر، سه‌سوت می‌کرد

بر تن، زره و به سر، کله خود

ثبت ديدگاه