ساواک بسیار تلاش میکرد تا فعالیتهایش را محدود کند؛ ولی او با یک نگاه «برو بینیم بابا! گندهتر از توهاش هم نتونسته» ساواک را هیچ و چه بسی کمتر از هیچ هم حساب نمیکرد و بیپروا یا به عبارتی، بیکله در نشر افکار امام میکوشید.
نقل است چون زاده شد، لَختی تامل نمود. اطراف و اکناف را به طرفهالعینی از نظر گذراند. هنگامی که فضا را مساعد دید چند ونگ مبسوط و جانانهی گوشکَرکُن بزد. سپس آرام گشت و گفت: «خب دیگر گریه و زاری و این سوسولبازیها بس است. برویم و بنشینیم و بنویسیم که به غایت از برنامه عقب هستیم.»
آنجا روی قبرها یک روقبری میاندازند و روی آن هم کلی خوراکی تزئین شده با روبان مشکی میگذارند. آخرین باری که سعی کردم گوشه یکی از روقبریها را کنار بزنم تا اسم آنکه رفته پیش خدا را از روی قبر بخوانم، حلوای تزئین شده به شکل شکوفه و ژله تزریقی چپه شد.
میرزا علی خان خواست چند کیسه برنج و حبوبات و گوشت و سبزیجات و میوهجات برای سفر بردارد که گفتیم کارد بخورد بر شکممان اگر به جای اشترودلهای امام غریب نان و برنج و گوشتِ غیر بخوریم.