- پلیز! می تونی منو سواد صدا کنی.
+ واااای آقای دکتر. شنیده بودم شما انگلیسیتون فوله؛ ولی از نزدیک ندیده بودم.
- اینکه چیزی نیست باید موقع قدم زدن انگلیسمو ببینی.
+ واقعاً؟!
- معلومه که نه!
بهزاد توفیق فر
طنزپرداز
چگونه یک سازمان کتابخوان و کارکنان اهل مطالعه داشته باشیم
قبل از اینکه این متن را بخوانید هم سنگهایمان را وابکنیم. باید بگویم که اصلاً به تأسیس یا توسعه کتابخانه و اضافه کردن کتاب به سبد رفاه کارکنان و تشویق و ترغیب کارکنان از طریق برنامههای فرهنگ سازمانی و حتی انگیزه دادن به آنها برای شرکت در نمایشگاه کتاب، فکر هم نکنید. چرا؟ چرا ندارد. اظهر من الشمس است که این روشها قدیمی شده و بیخیال.
از استاد کریمی مراغهای بیش از کتابهای شعر طنز، کتابهای نوحه اهل بیت (ع) و مدح خاندان رسالت (ع) برجای ماندهاست که در اغلب هیئتها و مراسم دینی و آیینی آذری زبانها از آنها استفاده میگردد.
تاچر پشتِ دستش را به مسعود نشان داد و ادامه داد: این عمروعاص یه بار تو جنگ صفین لُخت شده، دیگه ول نمیکنه، از اونموقع تا تققی به توقی میخوره، لُخت میشه. دزیره هم زیادی حساسه. همین مصی رو چندبار وسط خیابون...
من هم کتک مفصلی خوردم و گردنم به شدت آسیب دید. با نام مستعار «گردنشکسته فومنی» شعری سرودم و برای هفتهنامه توفیق فرستادم. هم چاپ شد و هم توفیق پیدایم کرد. صبحها درس میدادم و بعدازظهرها در توفیق مشغول بودم.