خاطره‌ای بی‌پرده از پشت صحنه ماجرا

اشک شوق‌آور

هنگام گذر از خیابان، اول به راست نگاه و سپس اقدام به حرکت کردم که یَکهو یک ماشین بوق‌زنان - آن هم از آن بوق‌ها که کُلی معانی فلسفی نهان در خود دارد-  من را حدود چند و اندی متر به هوا جهاند. تا آمدم بگویم «هوی!» فهمیدم که اینجا برخلاف لندن خودروها از این سمت می‌آیند و در مقابل راننده که می‌گفت: «یابوو!» فقط زبانم را درآوردم و دویدم.

چه می‌کنه عین‌الاسد با برخی‌ها

همه جا آرومه؟!

در پی حمله موشکی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به پایگاه سابقاً نظامی عین‌الاسد که البته هم‌اکنون به چاله تیله‌بازی بر و بچ محله عین‌الاسد سفلی (به علت بروز کدورت، بچه‌های علیا را راه نمی‌دهند) تبدیل شده است، برخی مسئولان ذی‌ربط و بی‌ربط واکنش‌هایی داشته‌اند که تعدادی از آنها را با هم مرور می‌کنیم.

دادگاه رسمی اشیا

شبی در سعدآباد

تلفن: عه. چه کار به من دارید. من مامور بودم و معذور. تازه، همین من بودم که به اطلاعش رساندم که چه نشسته‌ای. اگر در نروی و فرار را بر قرار ترجیح ندهی، تکه بزرگه‌ات، دماغت هم نمی‌شود. این بود که دمش را گذاشت روی کولش و رفت که رفت.

گزارش

عملکرد تئاتر طنز در نیمه اول سال ۱۴۰۰| به نفع تازه کارها!

از نکات قابل توجه و جالبی که در تئاترهای اجرا شده در این نیمه‌ی گذشته از سال مشاهده می‌شود، فعالیت گروه‌های تئاتری تا حدودی نیمه‌حرفه‌ای است. گروه‌هایی که تا قبل از همه‌گیری بیماری کرونا به علت حجم اجراهای دیگر در برخی از سالن‌های مطرح، پشت ترافیک آن‌ها می‌ماندند و زمان اجرا برای نمایشان مهیا نمی‌شد.

پیرامون سقف یک مرخصی!

پروانه میخواد الکی که نیست!

اون: در مورد مرخصی، لازمه بگم که اصلاً و به هیچ وجه من ال... الووو... من الوجوه، آخیش بالاخره تونستم بگم همش زبونم می‌گرفت. بله به همان چیزی که گفتم مرخصی بدون سقف نبود، نیست و نخواهد بود.
ما: پس چرا ایشون برنگشتند؟
اون: به خاطر این‌که سقفش هنوز مشخص نشده.

عنوان