خانم قرهداغی این شجاعت را داشته که به افغانستان سفر کند و سفرنامهاش را هم نوشته و آورده که اکنون تقدیم شما میشود. تازه یک خبر خوب هم اینکه وقتی به این سفر میرفته، نگاه طنزش را هم لای دفتر چهل برگش گذاشته و با خودش برده لذا این سفرنامه پر است از افغانستانی و نمک.
و در بین کارکترهای کاریکاتوری خودش یک شخصیت به نام «اعور» خلق کرده که نماد این افراد است. کسانی که مانند کف پا نابینا هستند و همواره پامال میشوند. با این وجود دست از راه غلط خود برنداشته و با ژستی حقبهجانب افکار متناقض خود را بیان میکنند.
راستش را بخواهید – که حتماً میخواهید – این روزها کمتر دست آدم به قلم میرود، بلکه بیشتر به سمت اسلحه و نارنجک و فتاح و عماد و اینها میرود. دست من هم از این خواسته دلش! تبعیت میکرد تا اینکه عصر یکشنبه گذشته رفتم روبروی سردر اصلی دانشگاه تهران، تا در نشست ادبی زیتون، صدویکسالگی جلال را با محمدحسین بدری جشن بخوانیم.